@Book_Lifeپروانه قشر پیله را دریده
و آماده بیرون پریدن بود.
اما پروانه زیاد درنگ میکرد
و من شتاب داشتم
خشمگین بر آن خم شدم
و با نفسم شروع به گرم کردن آن کردم.
بیتابانه پیله را گرم کردم
و معجزه با آهنگی تندتر از آنچه در طبیعت روی میدهد
در برابر چشمان من روی داد.
پیله باز شد
و پروانه در حالی که خود را میکشید
از آن بیرون خزید،
بالهای پروانه هنوز باز نشده بود
و او با تمام نیروی جسم نحیف و لرزانش، میکوشید که آن ها را از هم بگشاید،
ولی بیهوده بود.
بلوغی صبورانه لازم بود
و باز شدن بالها میبایست
آهسته در پرتو خورشید صورت بگیرد.
اکنون دیگر خیلی دیر شده بود.
مأیوس و بیحال تکانی به خود داد
و چند ثانیه بعد در کف دست من جان سپرد.
ما نباید شتاب کنیم،
نباید بیتابی از خود نشان بدهیم
و باید با اعتماد تمام
از آهنگ ابدی طبیعت پیروی کنیم...
زوربای یونانی |
#نیکوس_کازانتزاکیس