کتاب و زندگی

#فریدون_مشیری
Канал
Логотип телеграм канала کتاب و زندگی
@BOOK_LIFEПродвигать
19,65 тыс.
подписчиков
3,19 тыс.
фото
1
видео
181
ссылка
شعر و ادبیات کمتر خوانده‌شده @book_life صفحه ما در اینستا‌گرام: https://instagram.com/_u/ketabo_zendegi
#شاعرانه

از دل و دیده، گرامی‌تر هم
آیا هست؟
- دست،
آری، ز دل و دیده گرامی‌تر:
دست!
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،
بی‌گمان دست گرانقدرتر است.

بیستون را یاد آر،
دست‌هایت را بسپار به کار،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار!

وه چه نیروی شگفت‌انگیزی است،
دست‌هایی که به هم پیوسته است!
به یقین، هر که به هر جای،
در آید از پای دست‌هایش بسته است!

دست در دست کسی،
یعنی: پیوند دو جان!
دست در دست کسی
یعنی‌: پیمان دو عشق!

لحظه‌ای چند که از دست طبیب،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد؛
نوشداروی شفا‌بخش‌تر از داروی اوست!

چون به رقص آیی
و سرمست برافشانی دستٰ
پرچم شادی و شوق است که افراشته‌ای!
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست!

دست، گنجینه مهر و هنر است:
خواه بر پرده ساز،
خواه در گردن دوست‌،
خواه بر چهره نقش،
خواه بر دنده چرخ،
خواه بر دسته داس،
خواه در یاری نابینایی،
خواه در ساختن فردایی!

آنچه آتش به دلم می‌زند،
اینک، هر دم
سرنوشت بشرست،
داده با تلخی غم‌های دگر دست به هم!
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است، ولی
دست‌هامان ، نرسیده است به هم...!

#فریدون_مشیری | @BOOK_LIFE
                                          
#شاعرانه

گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته‌رفته مى‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند
خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مى‌نماید، گرگ هست

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گر که باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند
گرگ‌هاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست، این‌سان دردمند
گرگ‌ها فرمان‌روایى مى‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند
گرگ‌هاشان آشنایان همند

گرگ‌ها همراه و انسان‌ها غریب
با که باید گفت این حال عجیب

#فریدون_مشیری | @BOOK_LIFE
#شاعرانه

بی تو مهتاب شبی
باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم
خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه‌ی جانم
گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم...

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت ...

یادم آید تو به من گفتی
از این عشق حذر کن
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه ی عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران
است
باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی
چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق؟ ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نه رمیدم نه گسستم

بازگفتم که تو صیادی
و من آهوی دشتم
تا به دام تو در اُفتم همه جا
گشتم و گشتم ...

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب
و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم

بی تو اما!
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم ...

#فریدون_مشیری | @BOOK_LIFE
باز کن پنجره ها را که نسیم
روز میلاد اقاقی ها را
جشن می گیرد...

و بهار
روی هر شاخه، کنار هر برگ
شمع روشن کرده است...



#فریدون_مشیری | @BOOK_LIFE
این کیست
گشوده خوش‌تر از صبح
پیشانیِ بیکرانه در من..؟!

از شوقِ کدام گل شکفته ست
این باغِ پر از جوانه در من..؟!

#فریدون_مشیری | @book_life
تو هم ای خوب من! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
«دوستم داری» را از من بسیار بپرس
دوستت دارم را با من بسیار بگو

#فریدون_مشیری | @book_life
📖🌹 @Book_Life

در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،

بارها بر سر خود بانگ زدم:
هیچت ار نیست مخور خون جگر،
دست که هست

بیستون را یاد آر،
دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!

وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست...

#فریدون_مشیری
📖🌹 @Book_Life

این دلاویزترین حرف جهان را همه وقت
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو

«دوستم داری؟» را از من بسیار بپرس
«دوستت دارم» را با من بسیار بگو

#فریدون_مشیری
📖🌹 @Book_Life

دل من دیر زمانی‌ست که می‌پندارد
دوستی نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز،

ساقه ترد ظریفی دارد
بی‌گمان سنگدل است آن که روا می‌دارد
جان این ساقه نازک را
دانسته بیازارد!

#فریدون_مشیری
🌹📖 @Book_life

هوا هوای بهار است و
باده باده ی ناب،
به خنده خنده بنوشیم
جرعه جرعه شراب

👤 #فریدون_مشیری
📚 #کتــاب_بــخوانـیـم
🌹📖 @Book_life

صبحِ امروز ،
کسی گفت به من : تو چقدر تنهایی !
گفتَمَش در پاسخ : تو چقدر حساسی !

تنِ من گر تنهاست ، دل من با دلهاست !
دوستانی دارم ، بهتر از برگ درخت !
که دعایَم گویند ، و دعاشان گویم !
یادِشان در دل من ، قلبشان منزل من

صافىِ آب مرا ، ياد تو انداخت، رفيق ...!
تو دلت سبز
لَبَت سرخ
چراغت روشن
چرخِ روزيَت ، هميشه چرخان
نفست داغ، تنت گرم ؛ دعايت با من !


👤 #فریدون_مشیری
📚 #کتــاب_بــخوانـیـم
#فریدون_مشیری

اگر ماه بودم به هر جا که بودم
سراغ تو را از خدا می‌گرفتم

وگر سنگ بودم به هر جا که بودی
سر ره‌گذار تو جا می‌گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می‌نشستی

و گر سنگ بودی به هر جا که بودم
مرا می‌شکستی، مرا می‌شکستی...

📖🌹 @book_life
#فریدون_مشیری

من
روز خویش را
با آفتاب ِروی تو
کز مشرق ِخیال دمیده است
آغاز می کنم.

آن لحظه ها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم
موسیقی نگاه ِتو را گوش می کنم.

گاهی میان مردم
در ازدحام شهر
غیراز تو هرچه هست
فراموش می کنم.

📖🌹 @book_life
🌹📖 @Book_life

خوش می‌دهد از گرمی این شوق گواهی
دیدار تو گر صبح اَبد هَم دَهدَم دَست
من سرخوشم از لذت این چشم به راهی
ای عشق تـو را دارم
و دارای جهانم
همواره تـویی
هرچه تـو گویی
و تـو خواهی...

👤 #فریدون_مشیری
📚 #کتــاب_بــخوانـیـم
#فریدون_مشیری

دل من دیر زمانی‌ست که می‌پندارد؛
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز،
ساقه تُردِ ظریفی دارد.

بی‌گمان سنگ دل است
آن که روا می‌دارد

جان این ساقه نازک را
دانسته بیازارد ...

📖🌹 @book_life
🍂 #شاعرانه

در فرو بسته ترین دشواری
در گرانبارترین نومیدی،
بارها بر سر خود بانگ زدم:

هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!

بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار
کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!
وَه چه نیروی شگفت انگیزیست
دستهایی که به هم پیوسته ست...!

#فریدون_مشیری

📖🌹 @book_life
#فریدون_مشیری

نیمه راهی طی شد اما
نیمه جانی هست
باز باید رفت،
تا در تن توانی هست
باز باید رفت،
راه باریک و افق تاریک،دور یا نزدیک
باز باید رفت ...
📖🌹 @book_life
🌹📖 @Book_life
ای دریغ از تـو
اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از مـن
اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از مـا
اگر کامی نگیریم از بَهـار....

✍️ #فریدون_مشیری
📚 #کتــاب_بــخوانـیـم
🌹📖 @Book_life
نه کسی مُنتظر است
نه کسی چَشم به راه
نه خیال گذر از کوچه ما دارد ماه
بین عاشق شدنُ و مَرگ مگر فرقی هست!؟
وقتی از عشق نَصیبی نَبری
غیر از آه...
#فریدون_مشیری
📚 #کتـاب_بـخوانـیـم
🌹📖 @Book_life

بگذار تا ببوسمت، ای نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت، ای چشمه سراب
بیمار خنده های توام، بیشتر بخند
خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب:)

#فریدون_مشیری
📚 #کتـاب_بـخوانـیـم
Ещё