📕 گفتوگوهایی با بکت و دربارهی او
نویسنده: مل گاسو
مترجم: علی حاتم
نشر نیماژ، چاپ یکم 1400
245 صفحه، رقعی، شومیز
قیمت: 80.000 تومان
#تئاتر_گفتگوبسیاری از ناقدان معتقدند ساموئل بکت یک فیلسوف/ نویسنده است. فیلسوفان مشهور نیز به آثار او علاقه و توجه نشان داده اند. ژاک دریدا که از طریق شالوده شکنی، ساختار متون را در هم می ریخت به ناکارایی این روش در مواجهه با آثار بکت اشاره کرد؛ چرا که به اعتقاد او آثار بکت،خود شالوده خود را می شکنند.-
متفکران مکتب فرانکفورت، مانند تئودور آدورنو و هربرت مارکوزه شیفته آثار بکت بودند.میشل فوکو هم در نوشته های خود درباره ادبیات و زبان، به بکت ارجاع می داد. بکت اما هیچگاه به تحلیل های فلسفی و روانشناختی و نمادین روی آثارش علاقه نشان نمی داد و از بحث و گفتگو در این زمینه گریزان بود. خیلی از ناقدان ، نویسندگان ، کارگردانان و بازیگران در تلاش برای گفتگو با وی بودند. بکت حاضر به گفتگوی دوستانه بود، اما به هیچ وجه تن به مصاحبه ای که منتشر شود نمی داد. او حتی اجازه نمی داد کسی از حرف هایش یادداشت بردارد یا صدایش را ضبط کند. هنگام گفتگو نیز از بحث در مورد معانی نهفته در آثار خویش سرباز می زد. ولی از گپ و گفت در مورد مسائل دیگر، به خصوص مسابقات ورزشی لذت می برد.
جک مکگوران، بازیگر مشهور
تئاتر که مثل بکت در دوبلین متولد شده بود، در کارهای او بازی کرده و مشتاق بود بکت را ببیند. وی سال ۱۹۷۳ در مصاحبه ای با مل گاسو( منتقد نیویورک تایمز) داستان اولین دیدار خود با بکت را نقل کرده. این دو بعدها دوستان صمیمی می شوند و بکت نمایشنامه ی تلویزیونی " هی جو" را برای او می نویسد.
مل گاسو: اولین بار کی بکت را دیدی؟
مک گوران: من در حال اجرای نمایش "همه افتادگان" بکت بودم. اینجای مرا بدرد آورده بود( دل خود را لمس می کند). نمی توانم دلیلش را بگویم. برای من چیزی بود مثل به حضیض ذلت رسیدن. آن ناحیه را می شناختم. تصویر خوفناکی بود از بخشی از ایرلند. بعد در انتظار گودو و مقاله ی او درباره ی پروست را خواندم. من بیشتر با نوشته های او درگیر شدم. به دونالد مک وینی گفتم : " باید هر طور است او را ببینم. " سام به لندن آمد(سال ۱۹۶۱). آنها نمایش آخر بازی را در سالن رویال کورت اجرا می کردند و او در هتل رویال کورت بود. وقتی کسی را می بینی که بشدت ستایش اش می کنی نمی دانی چه باید بگویی. او قدی بلند با هیکلی ورزشکارانه و چهره ای پر جذبه داشت، مردی با رفتار موقرانه و رها از قید وبند. دونالد پا به فرار گذاشت. من ترسیده بودم. در آن دوران هنوز مشروب می خوردم. بکت ویسکی ایرلندی و آبجوی کم الکل خورد. سکوتی مرگبار حکمفرما بود. او به زمین نگاه می کرد. تمام چین و چروک های صورتش عمیق به نظر می رسید. فکر می کرد می خواهم موی دماغش شوم.بعد من ساکت شدم. هیچ چیز برای گفتن به ذهنم نمی رسید. بعد از نیمساعت کاملاً پاتیل شده بودم. زد به سرم و یکمرتبه چیزهای درباره ی بازی راگبی پراندم. او هم چیزهایی درباره راگبی گفت ، و ما درباره ی راگبی، گلف و مسابقات شش روزه ی دوچرخه سواری حرف زدیم. حتی یک کلمه درباره ی ادبیات حرف نزدیم...
مل گاسو: به نظرت چه جور آدمی است؟
مک گوران: این صحت ندارد که بکت خجالتی، گریزپا ، یک فیلسوف برج عاج نشین، یک فیلسوف سرخورده است. او درباره ی رنج بشر نوشته، نه سرخوردگی بشر. همه چیز در آثار وی با امید به پایان می رسد. امید، امید در هر چه او نوشته. من هرگز کسی را ندیدم که تا این اندازه با نوع بشر همدردی داشته باشد.جویس در کانون توجه قرار داشت.او عاشق خودش بود. محوری بود که همه چیز بر گرد او می چرخید. بکت چرخی است که این محور را می گرداند.
مل گاسو: محور خودش چیست؟
مک گوران : بشریت. من واقعاً نمی توانم تعداد کسانی را که بکت به لحاظ مالی و موارد دیگر به آنها کمک کرده بشمارم. او هیچ اهمیتی به مسائل مادی نمی دهد. خودش را از امور مادی بجز چند موردی که دوست داشت، محروم کرد. فکر کنم پول جایزه نوبل اش را هم بخشید.
لینک سفارش کتاب:
https://barkhatbook.com/ln/cp7b📚برخطبوک(مرجع آنلاین کتاب)
👇🆔 @BarkhatBook