آفتابَت، كه فروغِ رُخ "زرتُشت" در آن گُل كرده است...
آسمانَت، که زِ خُمخانهی "حافظ" قدَحی آورده است...
كوهسارَت، که بر آن همتِ "فردوسی" پَر گُسترده است...
بوستانَت، کَز نسیمِ نفسِ "سعدی"، جان پَرورده است، هَم زَبانان مناند...
مردم خوب تو، این دل به تو پَرداختگان...
سر و جان باختگان، غیر تو نَشناختگان...
پیش شمشیر بَلا، قَد بَرافراختگان...
سینه سِپَرساختگان، مهربانانِ مناند...
نَفسم را، پرِ پرواز از توست...
به دماوندِ تو سوگند كه گر بُگشایند،
بَندم از بَند ببینند كه آواز، از توست...
همه اجزایم، با مهرِ تو آمیخته است...
همه ذراتم، با جانِ تو آمیخته باد...
خونِ پاكم كه در آن، عشقِ تو میجوشد و بَس...
تا تو آزاد بمانی، به زمین ریخته باد...
#فریدون_مشیریاز دفتر "ریشه در خاک"
@asredelfan