#شهر_ما #اراک چگونه جایی بود
#قسمت_چهارم #تابستان_بخش_اولتابستان که می شد ما اراکی ها فقط باغات اطراف را داشتیم که از دست گرما فرار کنیم و به آنها پناه ببریم ، مدارس تعطیل بود و ٣ ماه را با هر روز هفت سنگ بازی ، هر روز گل کوچیک توی کوچه با توپ پلاستیکی هایی که دو لایه درست می کردیم که کمی سنگین تر باشد می گذراندیم .
البته تجدیدی هم بود و ان کلنگی بود که که هر روز مادرمان به سرمان می زد و خسته هم نمی شد (اگر درسهایت را خوب خو نده بو دی حالا مثل بقیه بچه ها آزاد بو دی ) گویی که آنها در بهشت هستند و ما در جهنم .
مثل حالا از کلاس تقویتی و موزیک و هزار چیز دیگر خبری نبود .
بعضی از بچه برای خود جعبه اینه درست می کردند و خروس قندی و انگشتی و شکلات و قرص نعناء ....می فروختند .برای در آمد بیشتر با آنها قمار بازی هم می کردند و روزها می گذشت و قرص نعناء های سفید مثل یقه کت مدرسه چرک و کثیف می شد ولی باز خوش مزه بود .
این انگشتی همیشه دلیل دعوا بود چون انگشیتی زولیبیای مارپیچی بود که با دادن ٢زار حق داشتی لبه ان را با انگشت بلند کنی و تا هر جا که می شکست ان قسمت مال تو بود ، بچه زرنگ ها با سوزن به این مارپیچی می زدند و تا بلند می کردی از چند سانتیمتری انگشت آدم می شکست . وهمین اول بزن بزن بود . و گاه به شکستن جعبه آیینه و بر باد رفتن سرمایه می انجامید .
حل بازی مخصوص کوچه خاکی بود و مهارت شخصی کلید پیروزی بود . حل شوتی با سوراخ روی ان مثل قطار سوت می کشید و بچه زرنگ ها هم میخ نوک ان را تیز می کردند تا وقتی سر تیری بازی می کردند حل حریف بشکند . شب ها ان را با وازلین چرب می کردند تا بهتر به چرخد .
. در زمان ما تیرون (تیله) بازی و قاپ بازی کم کم از دور خارج شده بود و جای ان را کانادا درای و یویو و هولاهوپکه گرفته بود و بیخ دیواری هم فقط روز عید با پو ل دشت های جمع شدهبازی میشد کیف این بازی هم به کاهگلی بودن دیوار بود چون هم صدا نمی داد و هم کنترول مسیر ان سخت بود .اما بزرگترها با اینکه خودشان بدشان نمی آمد بازی کنند ولی به ما چپ چپ نگاه می کردند .
البته در محله ما عباس اباد تیرکمان و زدن گنجیشک و کلاغ .. بازی همه بچه های تغص بود ،
دو عدد کش لاستیک تاکسی اگر قرمز بود بهتر بود خریده می شد و آپاراتی مرتضی شل در محله ما همیشه چند جفتی بریده و حاضر دا شت ، دو شاخ تیرکمان که اگر از درخت سنجد بود هیچوقت نمی شکست و کپه تیرکمان که از چرم کفش ساخته می شد و ریگ رودخانه که هم گرد بود و هم سنگین . و گنجشک فراوان که برای خور دن میوه درختها آمده بودند - البته اگر چرم کپه تیر کمان از پاشنه کفش پدر بریده می شد کتک جانانه ای هم دا شت آنطور که من هنوز یادم است .
راستی یادم رفت دوچرخه سواری در اراک تازه برای بچه ها قانونی شده بود چون در زمان پدرم آنها می بایست گواهینامه دوچرخه بگیرند و این وسیله نقلیه بسیار عزیز بود
البته و صد البته به دوچرخه هرکولس پدر نمی شد چپ نگاه کرد . اما همیشه یکی بود که دوچرخه فکستنی و یا سه چرخه غیز غیز کنی داشته باشد تا همه برای یک دور زدن با ان مجیز طرف را بکشند . چهار پنج نفری از ان بالا می رفتیم و تا پایین سرازیری جاده که می رفتیم احساس سوار شدن به جت بویینگ ٧٠٧ را دا شتیم
کسی نیست که تجربه کرایه کردن دوچرخه را در دوره ما نداشته باشد . دوچرخه سازهای بد عنوق و دوچرخهای قراضه و ساعتی که ده برابر ساعت کلاس مدرسه تند می رفت .
در دوره ما درشکه در شهر نبود اما گآری دو اسبه بود که اجر و خشت و خاک برای کاهگل کردن پشت بامها به کوچه های شهر می آورد . و همیشه آویزان شدن به پشت این گا ری ها سخت ولی کیف دا شت ،
گاریچی بی چاره همه حواسش می بایست به بچه هایی باشد که پشت گا ری او آویزان می شدند او با زدن شلاق به پشت گآری آنها را فراری میداد .
هوا که خیلی گرم می شد شنا می چسبید ولی اراک استخر نداشت جو ی مستوفی و آب سر آسیابی که دیگر کار نمی کرد برای خنک شدن بد نبود ولی هر سال درست
تابستان که می شد ان را لای روبی می کردند و خر ره (لجن) ان را بیرون میریختند و تا پاییز بو ی گند ان همه جا بود واین لجن ها کم کم به جای اول خود بر می گشت ولی دیگر هوا سرد شده بود شنا در آسیاب خطر ناک بود ولی آب سبز در حال چرخش ان وسوسه گر بود خیلی ها به کوره پز خانه های سر راه کرهرود میرفتند و در ابی که آجرها را در ان میشستند شنا می کردند انقدر اهک دا شت که تا چند روز همه پو ست بدنت سفیدک می زد .و چشمانت قرمز بود .
نوشته مجید ابراهیمی (همشهری مقیم دانمارک )
ادامه دارد ...
@ArakiBass