ما را به خاطر بیاور!
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم
شور و عشق در سینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم
سینه بر خاک سوده
مردیم
ما را به خاطر بیاور!
ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم...
اگر در آن روزهای خونین تیرماه سال ۷۸، سرب داغ بیدادگری در چشمانش فرو نمیرفت، این روزها اشعار بیشتری از او میتوانستیم بخوانیم. رخدادها هم مثل شعر یا شاعر نه تنها در گذر زمان چیزی از دست نمیدهند که در سیلاب تیره و تار تاریخ، نشان خونین ظلم و جور زمانه را به دوش میکشند.
۲۵ سال از
حادثهی خونین کوی دانشگاه میگذرد. حادثهای که نه تنها گذر زمان گرد خاموشی و فراموشی بر روی آن نپاشید، که هنوز هم چون همان سحرگاه سرخ، داغ و سوزان است. یک تاریخ و هزار قربانی. ما به تاریخ پر قربانی این مرز و بوم آشناییم. برای ما تقویم نه زمانی برای رویدادها که خنیای بیداد و ستم است. ما یادگرفتیم که خنیاگر سینه سرخ این تاریخ پر خون باشیم. آن جایی که قلم به یاری زمانه میآید و حکم ضمیر انسانی بر خواست و تقاضای ظالم تقدم و تفوق مییابد. او که قلم دارد، حتی اگر تک صدایی باشد در پیکرهی بزرگ ملت، از شکستن ناگزیر است، آنگاه که آزادی در هم میشکند.
اگر چرخش عقربههای ساعت با به تحجر کشاندن آزادی پیش نمیرفت، اگر زمان برای یکبار هم که شده با جور زمانه همراه نمیشد و گلوله پاسخی برای اختناق انسان نمیبود، او امروز باید چهل و نه ساله میبود؛ احتمالا پا به پای ما در زمین قیام علیه ظلم میجنگید و همراه ما زمزمه میکرد:
مارا به خاطر بیاور
ما را که سینه سرخانی خنیاگر بودیم
و ده به ده
نه در آسمان و نه در کوهسار
و نه بر شاخسار
که در بازار
پیش از آنکه آوازه خوان شویم
بر شاخه ای تکیده از تکیه گاه خویش
جان وا سپردیم
به خاطر دارم پیام شان را
سرنوشت شان را
آری...
و همیشه در گذرگاه خاطرم در گذر است
آوازهای صامت سینه سرخان سینه بر سیخ
و تجسد آرزوهای بیست و دو سالگان سینه بر سنگ
و از تکرار یادشان
شاید پیش از آنکه شاعر شوم
بیست و دو ساله بمیرم
@dentalanjoman