می ترسم شعرهایی را که زیرِ خاک خواهم گفت
نتوانم برای کسی بخوانم.
من عجله دارم
و عجیب است که بسیار آرامم.
کسی که بر سرِ قبرم میآید
و میپذیرد که مردهام
مرا در خویش کشته است.
خوابهای آیندهام را دیدهام
سالهای بعدیام را زیستهام
و این اضافگی آزارم میدهد.
کاش این همه عجله نمیداشتم
دستِ کم آن وقت مثلِ همه
در زمان میگنجیدم
و با دوست و شهر و زمین کنار میآمدم.
این همه بر در کوبیدن بیهوده است
درها را باز نمیکنند
نه کسی میبیند تو را
و نه صدایت را میشنوند...
•شهرام شیدایی؛ آتشی برای آتشی دیگر
@nabzeandisheh_javaneh📚@javaneh_club🌱