#ستیز با
#عقیده یا
#معتقد؟
✍ یکی از بزرگترین موانع فرهنگی ما نقدگریزی و حتی نقدستیزیست. ریشهی این امر در یک خطای فاحش و غیر قابل چشمپوشیست و آن خلط میان
عقیده و معتقد است. یعنی ما در بسیاری موارد تفاوت آشکار میان
عقیده و معتقد را نادیده میگیریم. نتیجهی چنین خطای به ظاهر ناچیزی، پیامدهای بسیار عظیمی در پی دارد، از جمله نقدگریزی و نقدستیزی که برای هر جامعهای آفتی خانمانسوز خواهد بود. شاید بارها شنیده باشید که ستیز با عقاید امر مذموم و نادرستیست. این عبارت از جهلی عمیق ناشی میشود که همانا نادیده گرفتن تمایز میان
عقیده و معتقد است. از سودمندترین امور در یک جامعه، ستیز میان عقاید است و برعکس یکی از زیانبارترین امور در جامعه ستیز میان معتقدان است. تفاوتی که وقتی پای ستیز با آنها به میان آمد، میتواند وضعیت را از بهترین و سودمندترین امر اجتماعی به زیانبارترین امر اجتماعی بدل سازد.
به عبارت سادهتر اگر کسی مثلا با
عقیدهی سیاسی من به ستیز برآمد، خیر و صلاح من را خواسته است، اما اگر کسی با خود من که معتقد به فلان
عقیدهی سیاسی هستم به ستیز برآمد، نابودی من را خواسته است. اینکه با
عقیدهی ما، در هر زمینهی شخصی یا اجتماعی ستیز داشته باشند نه تنها بد نیست، بلکه صلاح ما در آن نهفته است و بایستی از آن استقبال کنیم و برعکس، فاجعه وقتیست که با خود ما بهعنوان معتقدان به آن عقاید ستیز داشته باشند.
بنابراین به نسبتی که در یک جامعه، ستیز میان عقاید جریان دارد، جامعهای پویاتر و رو به رشد خواهیم داشت و برعکس هرچه ستیز میان معتقدان افزایش یابد، کرختی و جمود فرهنگی حاکم میشود.
اینکه چه سودی در ستیز میان عقاید نهفته است، درست مانند انتخاب طبیعی در روند تکامل یا فرگشت است. در نبرد میان عقاید، در دراز مدت بهترین عقاید از میدان این ستیز سربلند و پیروز بیرون میآیند و لاجرم سود آن برای جامعه خواهد بود، همانطور که زیان ستیز بین معتقدان نصیب جامعه میگردد.
حال بسیاری از افراد، ولو به ظاهر اهل نظر و اندیشه، با برداشتی بهغایت سطحی نمیتوانند میان این دو امر کاملا مجزا تمایزی قائل شوند.
البته بدیهیست که مراد از ستیز میان عقاید، نقد و گفتگو و بحث در اشکال مختلف به طرزی مسالمتآمیز است، زیرا ستیز فیزیکی و تحمیل
عقیده با توسل به زور در وادی عقاید ممکن نیست و این رویکردها تنها در وادی ستیز میان معتقدان ممکن است.
این خلط میان
عقیده ومعتقد ریشه در یک فرض دگماتیک و کهنه دارد که افراد خودشان را با
عقیدهی خویش یکی میپندارند. گویی من همان
عقیدهی خودم هستم! که فرضیست سادهلوحانه. بنابراین پیش از هرچیز باید از این امر آگاه بود که میان "من" و "
عقیدهی من" اختلافی اساسی وجود دارد.
💬اتفاقا به همین سبب انسانهای دگم و متعصب معمولا تا جایی پیش میروند که مرگ
عقیدهی خود را بهسان مرگ خودشان تلقی میکنند! در حالی که به قول منتسب به اپیخارموس:
«اگر شما خود را میرا میدانید، چطور در اندیشه از موجودی نامیرا لبریز میشوید؟!» به تعبیر دیگر انسان میرا بایستی اندیشهی میرا نیز داشته باشد. یا به قول جنید بغدادی:
صادق روزی چهل بار از حالی به حالی بگردد و مرائی چهل سال بر یک حال بماند. یعنی انسان صادق نظراتش دائم در حال تغییر است و انسان ریاکار همواره در یکحالت جزمی میماند. از تظاهر که بگذریم انسان اندیشنده نمیتواند دائم یکسان و بدون تغییر بماند و با عقاید خود در حال ستیز و کشمکش مداوم نباشد، همانطور که ویلیام جیمز میگفت:
"
بسیاری از مردم گمان میکنند که تفکر میکنند، در حالی که آنها صرفا تعصبات خود را دوباره مرتب میکنند."
✍ آرین رسولی
#اندیشه_کنیمزن ، زندگی ، آزادی #مهسا_امینی⚛ @AndisheKonim