◽️ چند سطر از فصلی از کتاب
«
#دگرگونش انسان »:
« ... یکی از اشتباههای رایجی که دربارهی حوای میتوکندریایی وجود دارد، آن است که برخی فکر میکنند وجود نیای مشترک بدان معناست که در مقطعی از زمان تنها یک جفت از
انسان خردمند بر زمین میزیستهاند. این برداشت به کلی نادرست است. شواهد ژنتیکی نشان میدهد که جمعیت
انسان خردمند هرگز از ده هزار تن کمتر نشده و بنابراین همواره زنان دیگری از این گونه بر زمین وجود داشتهاند. وجود حوای ژنتیکی بدان معناست که یکی از این زنان کامیابی تکاملی بیشتری داشته و افرادِ بنیانگذار جمعیتهای امروزین را زاده است. خطای دوم آن است که برخی گمان میکنند زمان زندگی نیای مادری آدمیان و نیای پدریشان باید همزمان بوده باشد. یعنی دوران زندگی حوای میتوکندریایی و آدمِ کروموزوم Y را یکی میگیرند. این دو ممکن است همزمان بوده باشند، و ممکن هم هست که نباشند. نیای پدری یگانه بدان معناست که درست شبیه به آنچه که در مورد تبار مادری دیدیم، در مورد تبار پدری هم نیای یکتایی وجود دارد که مسئول کل تنوع ژنتیکی جمعیتهای امروزین است. با وجود این وی نیز در دنیایی شلوغ از مردانِ دیگرِ همگونهاش میزیسته و از نظر زمانی هم به احتمال بسیار زیاد چند ده هزار سال از حوای میتوکندریایی جوانتر بوده است.
خطای دیگر آن است که نیای مشترک مادری و پدری بر مبنای ژنوم میتوکندری و کروموزوم Y را با نیای مشترک در کل یکی فرض کنیم. در واقع آدم و حوایی که از این دادهها به دست میآیند، تنها به خاطر قرار گرفتن در گرانیگاه اتصال ژنهای میتوکندری و کروموزوم Y اهمیت یافتهاند. یعنی آدم و حوای یاد شده نیای مشترک تمام آدمیان امروزین نبودهاند، و بسیار پیشتر از این نیای مشترک میزیستهاند. محتوای ژنتیکیای که به این دو ختم میشود، بخشی کوچک از کل ژنوم است که جمعیتهای انسانی امروزین در آن با جمعیتهایی پرشمار و منقرضشده شریک بودهاند.
برای یافتن نیای مشترکی که جمعیتهای انسانی امروزین را بنیان نهاده باشد، باید کل ژنوم انسانی و تنوعهای موجود در جمعیتهای گوناگون را در نظر گرفت. در این حالت به جدیدترین نیای مشترک (MRCA)
انسان میرسیم که به شکلی شگفتانگیز دیرتر از آدم و حوای کروموزوم Yـ میتوکندریایی میزیسته است. در واقع محاسبات نشان میدهد که نیای مشترک تمام آدمیان زندهی امروزین، در فاصلهی پانزده تا پنج هزار سال پیش میزیسته است! یعنی زن و مردی در این فاصله میزیستهاند که خط دودمانی تمام
انسانهای امروزین به ایشان ختم میشود و پیش از آن نیز این خط دودمانی مشترک و یگانه است، تا به نخستین تکیاختهایهای تکاملیافته بر زمین، یعنی قدیمیترین جد مشترکمان برسیم.
رود و اولسون که با مدلسازی رایانهای به عددی نزدیک به پنج هزار سال پیش برای این نیای مشترک دست یافتهاند، این فرض را در ابتدای کار داشتهاند که جمعیتهای انسانی منزوی نیستند و همگی با هم در تماس هستند. یعنی کلید اصلی محاسبهی ایشان آن است که سیستمهای جمعیتی انسانی نسبت به آمیزش گشوده و باز فرض شوند. این فرض در کل با توجه به درهم تنیده بودنِ بومها و اقلیمهای زمین درست است، اما وقتی در دامنههای چند هزار ساله بدان بنگریم، مشکوک مینماید. ایشان در مقالهی مشهور خویش چنین نتیجهگیری کردهاند: «مهم نیست که ما به چه زبانی سخن میگوییم یا پوستمان چه رنگی دارد. همهی ما اجدادی مشترک داریم که برنج را در کرانهی رود یانگتسه کاشتهاند، اسب را در دشتهای اوکراین اهلی کردهاند، جانور تنبل غولآسا را در آمریکا شکار کردهاند و برای ساختن هرم بزرگ جیزه رنج کشیدهاند».
این برداشت به گمانم با توجه به پیشفرضی که یاد شد، افراطی مینماید. با وجود این، میتوان پذیرفت که این نیای مشترک در کرانههای دورترِ نزدیک به پانزده هزار سال پیش زیسته باشد، که باز نسبت به عمر 150 هزار سالهی گونهی
انسان خردمند بسیار نزدیک مینماید. این نزدیکیِ زمانی به نیای مشترک چندان هم نامعقول نیست. چون حتی در دوران تاریخی نیز میدانیم که همواره بخش کوچکی از جمعیت در تأسیس گروهی بزرگ از نوادگان موفقتر از بدنهی اصلی جمعیت عمل میکردهاند. بررسیهای انجام شده بر کروموزوم Y جمعیتهای مقیم آسیای میانه نشان میدهد که 8 درصد از ایشان، که روی هم رفته نیمدرصد کل مردان کرهی زمین را شامل میشوند، از نیای مشترکی در هزار سال پیش برخاستهاند که به احتمال زیاد چنگیزخان بوده است...»
⚛متن کامل و منابع بیشتر در:
sherwin_vakili