#مونا #حیدری ( غزل)
در پانزده سالگی به اجبار خانواده همسر سجاد ( پسر عمو ) میشود ، بعد بچه دار میشود .
از ترس و تهدید به ترکیه فرار میکند .
پدرش او را پیدا میکند و با وعده امنیت او را بر میگرداند .
یک روز برادر سجاد پایش را میگیرد و سجاد سرش را جدا میکند
لجنزار متعفنی به اسم غیرت و
تعصب اسلامی فقط بوی مرگ میدهد.
⚛ @AndisheKonim