🔹مغالطه اشتراک لفظ
ایراد برهان افضلی در آن است که اصول منطق، توصیفی می باشند و نه تجویزی. به عبارتی دیگر این اصول تنها توصیف چیزهایی هستند که ما می دانیم حقیقت دارند. جهان به این خاطر که کسی این اصول مطلق را اختراع کرده و اصالت وجود را با آنها هماهنگ می کند، خود را با این اصول مطابقت نمی دهد. این اصول مطلق، صرفأ وجود دارند تا الگوهایی را تعریف کنند که ما از هستی به عنوان حقیقت دریافتیم. برای درک تفاوت میان یک قانون توصیفی و تجویزی به این مثال توجه کنید:
جاذبه یک قانون توصیفی است. آیزاک نیوتون این قانون را خلق نکرد و این قانون قبل از کشف شدن نیز وجود داشت و بدون توجه به این که نامی بر رویش گذاشته شده است به وجود خود ادامه خواهد داد. قانون جاذبه تنها توصیفی است از فرایندی طبیعی که از مشاهدات دانشمندان حاصل گردیده است
قانون حداکثر سرعت یک قانون تجویزی است. این قانون توسط انسان ها به وجود آمده و اجرا می شود و بی معنی خواهد بود اگر اجرا نشود. اگر ما برای سرعت محدودیتی قائل نمی شدیم و یا انسان ها مسئولیتی در قبال سرعت وسایل نقلیه خود نداشتند، دیگر این قانون وجود نمی داشت.
به همین صورت اصول و قوانین منطق نیز توصیفی هستند. نه کسی آن ها را درست کرده و نه کسی آن ها را در یک کتابچه در جایی نوشته تا اینکه به وجود آیند. تنها ثبات صحت این قوانین توسط انسان ها مشاهده شده است (یک سنگ همیشه سنگ است، چراکه اگر سنگ چیز دیگری می بود دیگر سنگ نمی بود). از آن جایی که اصول و قوانین منطق تجویزی نیستند برای وجود داشتن نیازی به ذهن یک خدا و یا ذهنی دیگر ندارند. ذهن انسان می تواند این اصول را شناسایی کند و به زبان بیاورد ولی پدیده هایی که این اصول به آن ها منسوب می شوند، بدون توجه به اینکه یک خدا یا کسی دیگر در موردشان فکر می کند یا نه می توانند به وجود خود ادامه دهند
طرفداران برهان افضلی توصیف یک اصل منطقی را با پدیده ای که آن اصل به آن برمی گردد در هم می آمیزند. برابر خواندن یک موضوع با توصیفش همانند برابر دانستن عکس یک ماشین با خود آن ماشین است: اگرچه عکس جزئیات را به خوبی به تصویر می کشد ولی نمی توان از صفات آن عکس برای توصیف دقیق آن ماشین استفاده کرد. در غیر این صورت ممکن است که شما به اشتباه برداشت کنید که ماشین ها مسطح هستند و در کف یک دست جا می گیرند. همین موضوع برای اصول منطق نیز برقرار است. جمله " A = A " توصیفی ادراکی از یک ویژگی فیزیکی می باشد. خود این جمله برای اینکه توصیف شود نیاز به یک ذهن دارد، در حالی که ویژگی فیزیکی توصیف شده چه توسط یک ذهن درک شود یا نه، به درستی خود ادامه خواهد داد
آنچه گفته شد به این معنی است که این توصیفات مفاهیمی کاملا ادراکی هستند. اما اصولی که توصیف می شوند ادراکی نیستند. چیزی که این اصول به آن منتسب می شوند پایداری بایش است، که به وجود خود بدون توجه به این که تشریح می شود یا اینکه توسط یک ذهن شناسایی می گردد، ادامه خواهد داد. یک سنگ همیشه یک سنگ است زیراکه در واقعیت (اصالت وجود) قرار دارد و حتی اگر ذهنی برای درک این سنگ نمی بود باز هم این سنگ وجود می داشت. اذهان لازم هستند تا این که این پدیده را توصیف کنند و نه این که موجب بایش آن شوند
این برهان از آنجایی که اصول منطق را بسط می دهد در دام مغالطه اشتراک لفظ افتاده است. آن طور که در گام یک از برهان افضلی توضیح داده شد، اصول مطلق زیربنای فیزیکی جهان هستند ولی در گام دوم همانند مثال عکس آنها تبدیل می شوند به توصیفات همان اصول و قوانین. اصول مطلق وجود دارند ولی این اصول ذاتا ادراکی نیستند و برای بایش خود نیاز به هیچ ذهنی ندارند. اذهان تنها برای مشاهده، درک و بیان این قوانین هستند. علاوه بر این ها، دریافت ما از این قوانین به هیچ عنوان كامل، ثابت و یا مطلق نمی باشد
🔹ایرادهای دیگر برهان افضلی
حتی اگر فرض بر صحيح بودن قضایای برهان افضلی باشد، باز هم حفره های فراوانی باقی می مانند که باید از شواهد وجود خدا پر گردند. اگر این قضیه را قبول می کردیم که مفاهيم مطلق برای وجود خود نیاز به یک ذهن مطلق دارند، باز نمی توانستیم بگوئیم که این ذهن چه شکلی دارد
به عبارت دیگر، ذهن افضلی که پشت اصول منطق قرار داده شده است الزاما نباید دارای صفاتی باشد که عموما به خدا نسبت داده می شوند همانند خیرخواهی، قدرت مطلق، نقش داشتن در خلق جهان و منشأ اخلاقیات بودن. در برهان افضلی گواهی وجود ندارد که ثابت کند ذهن فرضی پشت اصول منطق، قادر به انجام کاری بیش از ادراک این قوانین است. در واقع به این شکل این برهان نمی تواند چیزی را درباره وجود خدا ثابت کند و یا دلایل قانع کننده ای برای پرستش یا ایجاد یک رابطه شخصی با خدا ارائه دهد
👤 #آرمین_نوابی📚 #چرا_خدا_وجود_ندارد : پاسخ ساده
به 20 استدلال رایج درباره وجود خدا
■ فصل 14
⚛ @AndisheKonim