شهید احمد مَشلَب

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@AhmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
🌺شهید حاج احمد کاظمی و ارادتش به حضرت زهرا (س)🌺

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
#یا_فاطمة_الزهرا_س


🌺🍃ارادت خاصی به حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) داشت .

به نام حضرت مجلس روضه زیاد می گرفت . چند تا مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بی بی ساخت .

توی مجالس روضه ، هر بار ذکری از مصیبت های حضرت می شد ، قطرات اشک پهنای صورتش را می گرفت و بر زمین می ریخت.

خدا رحمت کند شهید محسن اسدی را ، افسر همراه حاجی بود .

برای ضبط صحبت های سردار ، همیشه یک واکمن همراه خودش داشت .

چند لحظ قبل از سقوط هواپیما ، همان واکمن را روشن کرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود .

درست در لحظه ی سقوط ،صدای خونسرد حاجی بلند می شود که میگوید : صلوات بفرست.

همه صلوات می فرستند.

در آن نوار آخرین ذکری که از حاجی و دیگران در لحظه ی سقوط هواپیما شنیده می شود ، ذکر مقدس «یا فاطمةالزهرا» است.🍃🌺

شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@AHMADMASHLAB1995
Forwarded from اتچ بات
#توبه_نامه تکاندهنده شهید #13_ساله
#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
#شهید_علیرضا_محمودی_پارسا


فکر می کنم بارها عکس رو دیده باشین. این عکس نوجوان 13 ساله ی کرجی شهید علیرضا محمودی پارساست که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده که معصومیتی خاص رو تداعی می کنه.
برای شروع چند فرازی از توبه نامه ی ایشون رو اینجا ذکر می کنیم؛ فقط قبل از خوندن یادمون باشه که این توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی نگران ترک اونای هایی است که ازش سر زده..... فرازهایی از توبه نامه شهید 13 ساله کرجی - شهید محمودی:
بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله :
از این که حسد کردم...
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم...
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم....
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم....
از این که مرگ را فراموش کردم....
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم....
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم.....
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم....
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند....
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم....
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم....
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم....
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم....
از این که شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم....
از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.
از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند....
از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود....
از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری.....
از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.... از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند....
از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم....
از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم....
از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم....
از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم....
از این که " خدا می بیند " را در همه کارهایم دخالت ندادم....
از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا ... به نشنیدن زدم....
از ......
و.....


خاطرات #جذاب شهدایی در کانال #شهیدBMWسوار
@AHMADMASHLAB1995
Forwarded from اتچ بات
🌸خواب امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) 🌸
#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
#خواب_امام_علی_ع
#شهید_حمزه_خسروی

🍃روزی پس از ادای نماز صبح،رو به یکی از برادران روحاني میکند و مبپرسد:
"حاج آقا !! اگر کسی خواب #امام_علی_(ع) رو ببیند چه تعبیری دارد؟"
روحانی در پاسخ میگوید:
"باید دید چه خوابی دیده و ماجرا چگونه بوده است "
شهید خسروی دیگر چیزی نمیگوید.
اما دوساعت بعددر یکی از محورهای عملیاتی با #فرقی_شکافته همچون مولایش علی (ع) به دیدار حضرتش شتافت و رستگار شد... 🍃

🍃🌺شهید حمزه خسروی برادر فرمانده شهید محسن خسروی🍃🌺

فرزند: خان میرزا متولد: 1343
محل تولد: کازرون
تاریخ شهادت: 1363/11/7
محل شهادت: شوش
مزار مطهر: کازرون بهشت زهرا

مطالب جذاب شهدایی در کانال #شهیدBMWسوار
@AHMADMASHLAB1995
💓شهید دکتر ادواردو آنیلی💓

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه

💠فرزند ثروتمندترین خانواده ایتالیا💠


فرزند ثروتمندترین خانواده ایتالیایی بود.

پدرش ؛ سناتور جانی آنیلی
مدیر و سهامدار اصلی و صاحب
کارخانجات اتومبیل سازی فیات
و فراری،اوبکو،لامبورگینی ،لانچیا، ،آلفارمو،مالک باشگاه یوونتوس در 6 ژوئن 1956.
سهام دار اصلی موسسات بیمه
بانکها ، چندین کارخانه و شرکت تولیدی چندین شبکه رادیو تلویزیونی و مطبوعات و مجلات معروف درایتالیا
و مادرش ؛ یک پرنسس یهودی بود.

به معنای واقعی یک آقازاده تمام عیار بود
.اما مسلمان وشیعه
شد بر علیه اسرائيل برخواست،
به بهای محرومیت از تمام ارث ومیراث وموقعیت خانوادگي وثروت،
و طرد شدن از خانواده ...

در دیداری با امام خمینی ره پیشانی ایشان را امام بوسید.

سرانجام در 24آبان 1379 توسط رژيم خونخوار اسرائیل به فیض شهادت رسيد.

خدا عاقبت همه مونو به خیر کنه ...

🌺جهت شادی روحش و به امید نابودی هر چه زودتر رژیم شیطانی اسرائيل #صلوات🌺

#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_مهدی_ادواردو_آنیلی
#شهدای_غیر_ایرانی
#تفکر

@AHMADMASHLAB1995
خوابی که مادربزرگ شهید مغنیه پس از شهادتش دید.🍂
#اهمیت_نماز_در_قیامت
#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
مادربزرگ شهید جهاد مغنیه چند روز پس از شهادت جهاد خوابی می بیند که جهاد او را را به نماز و به ویژه نماز صبح وصیت می کند.

راوی :مادر بزرگ شهید جهاد مغینه 🌸🌸 🌷🌷 دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر می‌زد و می‌آمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسی‌ها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می شوی؟
گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب:: گفتم بازرسی چی؟ گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از نماز صبح سؤال می شود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸


@AHMADMASHLAB1995
🍃شهیدی که به سردار راز ۲۱ معروف است.شهید سید علی دوامی🍃
#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
#سردار_راز_21

نام:سردار شهید سید علی دوامی

ولادت:۲۱رمضان ۱۳۴۶ ساری

شهادت:۲۱رمضان ۱۳۶۷شلمچه

سن:۲۱

سمت:جانشین فرماندهی گردان مسلم ابن عقیل از لشگر ۲۵کربلا

چرا شهید دوامی به سردار راز ۲۱ معروف بود؟

سید در ۲۱ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۶متولد شد و در ۲۱ماه مبارک رمضان در حالی که ۲۱سال داشت به شهادت رسید.و همچنین در زمان تولدش مادرش ۲۱سال سن داشت به همین دلیل به سردار راز ۲۱ معروف است.

به سید علی شیر مازندران میگفتند میرفت وسط عراقی ها و کار شناسایی که تمام میشد بر میگشت مجروح هم میشد.مادر بزرگوارشان به ایشون میگفتند علی جان مراقب خودت باش ،در جواب مادر میگفت کسی نمیتواند مرا شهید کند جز کالیبر ۶۰که نامرد است و بیصدا میزند، و در اخر هم کالیبر ۶۰اصابت میکنه به قلبش و به شهادت میرسه.

وصیت نامه شهید:

درود و سلام بر امام حسین که چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما آموخت.

بارالها من نمیخواهم که در بستر بمیرم ،میروم تا همچون مردان خدا در دل سنگر بمیرم .
اکنون که در سیاهی شب تنها با خدای خود هستم این وصیت را روی کاغذ می آورم .شاید با این وصیت عده ای را به حقانیت در این راه اگاهی دهم.
انسان تنها در مقابل مرگ تسلیم است و هیچ کاری از او بر نمی اید پس چه بهتر که این مرگ در راه عشق خود باشد.
و مادر جان خوشحال باش ازاینکه فرزندت را در راه اسلام از دست داده ای چون دیگر آن دنیا فاطمه زهرا س از تو گلایه ای ندارد.

در وادی عشق عاشقان مجنونند
در مسلخ عشق عاشقان در خونند
چون وصف کنم که عاشقان چونند
از دایره عقل همه بیرونند

فدائی امام سید علی دوامی


@Ahmadmashlab1995
🌺🌺🍃شهیدی که لحظه شهادتش #حضرت_زینب_س بر بالیش آمده و او را سیراب کرد و #حضرت_زهرا_س مادر شهید رو در داغ فرزندانش تسلی خاطر داده🌺🌺🍃.

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه


روایتی از مادر سه شهید ((رضا و حسین و مهدی بهرامی)) رضا متولد 1342 حسین متولد 1345 و مهدی متولد 1349
فرزندانم از شهادت خود خبر داشتند و میدانستند که اول و دوم و سومین شهید کدامشان هستند. شهید حسین بهرامی سال 62 در منطقه عملیاتی مهران، شهید مهدی بهرامی سال 65 و شهید رضا بهرامی درسال 66 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل شدند. (مادر شهید اینجا به خوابی اشاره کرد که بسیار تامل برانگیز است)  قبل ازشهادت فرزندانم خواب دیدم که یه خانم قد بلند آمد بهم گفت چرا انقد گریه میکنی گفتم فرزندانم جبهه هستن حضرت فاطمه ،زهرا ( س) سه بار دست کشید روی سر من و فرمود : من از امام حسین (ع) برایت صبر گرفتم.
و اون سه بار دست کشیدنش به معنی شهید شدن سه فرزندم بود.

خواست بره جبهه گفت: مادر من دارم می رم و این بار شاید شهید بشم. دوست دارم وقتی به شما می گن حسین شهید شده ، دستات رو بالاببری و بگی : خدا رو هزار مرتبه شکر، امانتی رو که به من دادی به خودت پس دادم.
گفتم:من هیچ موقع این طوری نمیگم.

گفت: جنازم رو که خواستن بیارن ، دم در حیاط رو آب و جارو کن.حسین رو حجاب بسیار حساس بود و میگفت من راضی نیستم یک تار موی خواهرم بیرون باشه.

وقتی جنازه حسین رو آوردن موهای خشکیده اش پر از خاک بود ، لب هاش خشک بود ، پاهایش قطع بود ، خودش هم بارها گفته بود: من برای آقا اباعبدلله حاضرم تکه تکه شوم.دستی که به خون فرزندم کشیده بوم به صورتم کشیدم، بوی عجیبی میداد.

شب که می خوابیدم همش می گفتم: مادر ای کاش بودم و کمی آبت می دادم …همیشه این قدر در این فکر بودم ، که با این فکر خوابم می برد . یه روز با خودم گفتم : خدایا ، خیلی به من سخت میگذره ، یه کاری کن که این تصویر از ذهن من بره و من آرام بگیرم.

در عالم خواب دیدم که حضرت زینب (س) در حالی که پاهای او معلوم نبود و لباس سیاهی بر تن داشت ، گفت  بیا : گفتم خانم : مگه شما من رو می شناسید؟ گفت : بله مگر شما مادر شهید حسین بهرامی نیستید؟ گفتم :حسین من که با لب تشنه  شهید شد.

خانم گفت : خودم بالای سر شهید بودم و خودم آبش دادم.

وقتی این رو فرمود ، من دیگه خیالم راحت شد و دیگه ناراحتی نداشتم و فکرم آروم شد.

حسین از بچگی با حسین ع بزرگ شد و حسینی هم شهید شد.
@ahmadmashlab1995
🍂در جبهه ها #امام_زمان_عج علمدار است🍂

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
#شهدا_و_امام_زمان_عج
#امدادهای_غیبی


شهیدمحسن وزوائی

ولادت :1339 شهادت:10/6/61 عملیات بیت المقدس

مزار مطهر:گلزار شهدای بهشت زهرا تهران قطعه 26 ردیف44 شماره 46

تنها شش نفر توانستند خود را به بالاي ارتفاع 1050 «بازي دراز» برسانند. شهید «علي موحد دانش» و شهید«محسن وزوايي» كه فرمانده ي محور چپ عمليات بود از جمله افراد فتح كننده ي ارتفاع 1050 بودند.

به هر ترتيب در فتح اين ارتفاع حاج محسن با اندك ياران باقي مانده اش حدود 350 تن از نيروهاي گردان كماندوي ارتش بعث را به اسارت گرفتند، ليكن در حين تخليه ي اسرا به پشت جبهه يكي از افسران دشمن مصرانه تقاضاي ملاقات با فرمانده ي نيروهاي ايراني را داشت. دوستان «محسن» به خاطر رعايت مسايل امنيتي، شخصي غير از او را به آن افسر بعثي به عنوان فرمانده ي خود معرفي كردند اما....
بعثي اسير، ناباورانه و با قاطعيت گفت: «نه! فرمانده ي شما اين نيست».
از وي سؤال شد، مگر تو فرمانده ي ما را ديده اي كه اين گونه قاطعانه سخن مي گويي؟»
او گفت: «آري، او در هنگام يورش شما به ما، سوار بر اسب سفيد بود و ما هرچه به طرفش تيراندازي و شليك كرديم به او كارگر نمي شد. لذا من او را مي خواهم ببينم».
«محسن وزوايي» كه در آن جمع بود ناگاه زانوهايش سست شد و به زمين نشست و...
اين واقعه نخستين جلوه ي امداد غيبي بود كه از بدو جنگ اين گونه تجلي نموده بود. لذا «محسن» در مصاحبه اي (تلويزيوني) به اين واقعه به عنوان عنايت ائمه ي هدي (ع) به رزمندگان اسلام اشاره كرد و در مقابل بلافاصله سلف خردگرايان و «رئيس جمهور قدرت طلب» بني صدر خائن عاجزانه دست به قلم شد و در ستون «كارنامه ي رئيس جمهور» روزنامه ي ضدانقلابيش «روزنامه ي انقلاب اسلامي» ضمن استهزا عنايات غيبي، رذيلانه نوشت:
«اين پاسدارها براي تضعيف موقعيت من اين حرف ها را مي زنند.... اگر اسب سفيد در كار است، چرا به جنوب نيامده و فقط به غرب رفته است؟»
غافل از اين كه دوزخيان از درك اين عنايات عاجزند و بهشتيان را به اين حريم راه است. لذا شهيد مظلوم حضرت آيت الله بهشتي (ره) در همان آوان فرمودند:
«خانقاه عرفان ما بازی دراز است.

منبع کتاب کرامات شهدا

@ahmadmashlab1994
وعده حضرت زهرا س

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه


مدت ها بود از مهدی خبری نداشتم.

شبی حضرت زهرا(س) را به خواب دیدم. کفش هایشان را جلوی

پایشان جفت کردم، وگفتم: «آیا شما خبری از پسرم دارید؟»

در پاسخ، شاخه ای گل سرخ به من دادند.چند روز بعد، خبر شهادت فرزندم را آوردند.



«راوی: مادر شهید محمد مهدی عطاران»

منبع:« روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی،ص 96»


@ahmadmaahlab1995
شهیدی که هیچکس جنازه اش را تحویل نگرفت. 😭😭💔💔

#شهید_بی_کس
#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه
#وصیتنامه_غم_انگیز


شهید افغانی دفاع مقدس.بزرگ مردان اسلام
وقتی پیکر شهدا را آوردند برای تحویل به خانواده هاپیکر شهید رجبعلی غلامی را کسی نبود تحویل بگیرد.خانواده اش را در جنگ افغانستان از دست داده بود..او یک افغانی بود.

رجبعلی غلامی افغانی متولد:۱۳۴۳شهر لار،کابل افغانستان شهادت: 6/12/1364 سلیمانی
مزار مطهر:بجستان ،خراسان رضوی.

او ساکن بجستان خراسان رضوی بود،
وقتی می‌شنود که در مرزهای جنوبی و غربی ایران، لشکری قصد تهاجم پیدا کرده است، عازم جبهه‌ها می‌شود.

در روز 6 اسفند ماه سال 1362 در کردستان، پس از باز کردن معبر مین، به سیم خاردار حلقوی می‌رسند که به هیچ عنوان نمی‌شده آنرا قطع کنند!
چون اگر سیم را قطع می‌کردند، سیم‌ها جمع شده و معبر منفجر می‌شد!

در این وقت این شهید با همرزم خود با نام «شریفی مقدم» تصمیم می‌گیرند که یک نفر بر روی سیم خاردار بخوابد.
ابتدا شریفی مقدم قصد داشته این کار را انجام دهد، ولی به او التماس می‌کند و او را قسم می‌دهد که بگذار من این کار را انجام دهم و این افتخار را از من نگیر!

سرانجام بر روی سیم‌های خاردار می‌خوابد و در حالی که خون از بدن پاکش جاری بوده، بیش از 160 نفر و بنا بر روایتی 300 نفر از روی بدن او عبور می‌کنند!

وقتی همه عبور می‌کنند و او را از روی سیم‌ها بلند می‌کنند، می‌بینند تمام بدنش غرق در خون است و درد می‌کشد!

می گوید:
خدایا!
شهادت مرا برسان!
در این لحظه گلوله ای از سوی نیروهای عراقی شلیک می‌شود و به چشم چپ او اصابت می‌کند و همان جا به درجه ی رفیع شهادت نائل میگردد!

🏳شهید رجبعلی غلامی در وصیت نامه اش می نویسد:

برادران عزیز!
همانطور که می‌دانید من غریبم!
پدر و مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری!

از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که بر سر قبرم حاضر میشوید، فاتحه‌ای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید!

در ضمن موتورم را هم بفروشید و پولش را به جبهه واریز کنید!
در پایان از کلیه برادران و خواهران بجستانی امید عفو و بخشش دارم!

اگر خطایی از من مشاهده کرده‌اند، خواهند بخشید. از برادران عزیزم احمد باغبان و علی ‌پور اسماعیل می‌خواهم که بجای برادرم جنازه‌ام را بخاک بسپارند.

والسلام علیکم- العبدالحقیر: رجبعلی غلامی

@AhmadMashlab1995
شهیدی که امام حسین ع رو در آغوش گرفت.

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه

#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_ع


نام: محمد زمان ولی پور

محل تولد:شمال کشور

شهادت؛ خرداد ۱۳۶۷

محل شهادت؛ کربلای ۱۰

نحوه شهادت ؛ اصابت ترکش به پهلویش و همانند مادرش زهرا به شهادت رسید

داماد شهید محمد زمان ولی پور تعریف میکند:
فرمانده سپاه بابل به من خبر داد که برادر همسر شما شهید شدند و این در حالی بود که بیست روز از ازدواج ما میگذشت.

به بیمارستان شهید یحی نژاد رفتم،رئیس بیمارستان مانع شد گفت؛
شما تحمل نداری.وقتی تابوت رو باز کردم،دیدم شهید دست به سینه دارد و با حالت تبسم،لبخند میزند .تعجب کردم که دست بر سینه ،چرا لبخند میزند؟

شب شهید بزرگوار رو در خواب دیدم که گفت:(( میدانی چرا لبخند زدم ؟ بخاطر آنکه حضرت سیدالشهدا ابا عبدالله الحسین ع را دیدم و گفتم ؛ السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ع و او را در بغل گرفتم و لبخند زدم))

شهدا نگاهی هم به ما بیچارگان بیندازید😭😭😭😭


@AhmadMashlab1995
«خواب مدافع حرم شهيد محمد مسرور در مورد شهادتش:

#پیشنهـــــــاد_مطالعـــــــــه

این خواب خیلی مرا خوشحال کرد. خواب دیدم که امام سجاد(ع) نوید و خبر شهادت من را به مادرم می گوید و من چهره آن‌حضرت را دیده و فرمود: «تو به مقام شهادت می رسی» و من در تمام طول عمرم به این خواب دلب بسته‌ام و به امید شهادت در این دنیا مانده‌ام و هم اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می‌شود و منتظر آن هم خواهم ماند تا کی خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمع آن‌ها بپیوندم و هم اکنون و همیشه در قنوت نمازم همیشه الهم الرزقنی توفیق الشهادت فی سبیل الله است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی جز شهادت نمی‌خواهم.»

#شهید_محمد_مسرور
#کانال_شهید_احمد_مشلب

🌿🌺 @ahmadmashlab1995 🌿🌺