شهید احمد مَشلَب

#تهرانی_شهید_شد
Канал
Логотип телеграм канала شهید احمد مَشلَب
@AhmadMashlab1995Продвигать
1,31 тыс.
подписчиков
16,8 тыс.
фото
3,21 тыс.
видео
942
ссылки
🌐کانال رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 زیر نظر خانواده شهید هم زیبا بۅد😎 هم پولداࢪ💸 نفࢪ7 دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ تمۅم مادیات پشت پازد❌ ۅ فقط بہ یک نفࢪبلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعۅتت کࢪده بمون🙃 ‌ارتباط @mahsa_zm_1995 شـرایط: @AhmADMASHLAB1375 #ڪپے‌بیو🚫
شهید احمد مَشلَب
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #تهرانی۶ رو به من گفت: "یعنی خدا از ما مےگذره"؟؟😔 بغضمو قورت دادمو گفتم: "حتما... اگه خدا بهت عنایت ڪنه ڪه #شهید بشی، حتما تو رو بخشیده"... بعد گفتم: "حالا اگه واقعا حس مےڪنی شهید میشی، مےخوای وصیت ڪنی"؟😔🤔 گفت: "نمےدونم…
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊

#لات_های_بهشتی
#تهرانی۷


#تهرانی_شهید_شد
به همین راحتی!😇


همه ما ۳۰۰ نفر روی ارتفاع ، توی ۵۰-۶۰متر این ور ، اون ور می رفتیم اما این تیر، فقط و فقط قسمت تهرانی شد...😔


تهرانی ڪه افتاد بچه ها ریختند دورش و #ولوله شد😭 و هرڪسی یه چیزی مےگفت .

یڪی‌ می گفت:
«دیدی خدا چقدر رحمان و رحیمه؟؟ هرڪسی واقعا توبه ڪنه و خوب بشه ، چه بخواد چه نخواد خدا می بردش!!!😭😔

یڪی می گفت:
«دیدی به خودت اومدی ، با خودت ڪنار اومدی ڪه بری خدا هم بردت؟»😭😔

می گفتند و گریه می ڪردند.😭😭


عملیات ڪه تمام شد آوردیمش عقب . خودمان هم بردیمش تهران. رفتیم به مادرش خبر بدیم...

زنگ خانه شان را ڪه زدیم پیرزنی شڪسته آمد دم در..
رویش را سفت گرفته بود .
سلام ڪردیم و گفتیم:
« حاج خانم !مهمون نمیخوای؟»☺️

گفت:
«ڪی از همرزم های پسرم بهتر؟!😊
ڪی بهتر از رفقای پسرم؟😊
قدمتون روی چشم.»

سعی مےڪرد بخندد و خودش را آرام نشان دهد.
ما هم جرات نمےڪردیم حرفی بزنیم .

خودش شروع ڪرد و گفت :
«وقتی پسرم به دنیا آمد پدرش مُرد.😔 مانده بودم توی یڪ شلوغ ، غریب و تنها چه ڪنم؟
گفتم: (خدایا! ڪمڪم ڪن این بچه رو با #نان_حلال بزرگ ڪنم). هرڪاری هم ڪردم نیت و هدفم فقط همین بود و با همه جور مشڪل و سختی ،ڪلنجار رفتم .
وقتی ڪه جوان شد وخودش راهش را انتخاب ڪرد، فهمیدم رفته توی ڪار #خلاف ، با آدم های بد مےپلڪید اما از من پنهان میڪرد .
شب و روز ڪارم شده بود گریه و دعا و استغاثه به درگاه خدا ڪه خدایا چرا این بچه اینجوری شد؟😔

زمانی ڪه خواست بره جبهه پیش خودم گفتم یعنی وقتش رسیده ؟
موقع خداحافظی توی ڪوچه قشنگ حس ڪردم شهید میشه . 😔

تا وسط ڪوچه ڪه رفت صدایش ڪردم ، برگشت پیشانیش را بوسیدم و گفتم : من میدانم ڪه مزد زحماتم را به زودی مےگیرم .»🤗☺️


بعد رو ڪرد به ما و گفت:
«حالا ڪجا بیام تحویلش بگیرم؟ »🤔

بی هیچ حرفی بردیمش #معراج_شهدا....



#پایان_داستان_تهرانی
#لاتهای_بهشتی_ادامه_دارد
@AHMADMASHLAB1995