✔️ در سوگ
#مجتبا_گلستانی👤 شعری از
#منصور_علیمرادیدر باراندازِ مه آلود
آن که از روبرو می آمد، موجی مُرده بود
با سُرفه های پی در پی.
بادِ بیهوش
بر دوشِ مرگ می گذشت
زاریِ مَلاحی از مِه می آمد
و ماهِ میانسال تب داشت
سایه ات بر سکویی سیاه ایستاده بود
واسبانی سرخ
بر مراتعِ خنده هات می چریدند.
گفتم ای سایه ی سرد
بر آستانه ی سیاه!
تو مسافر کدام یک از آن زورق های بی بادبانی
که قرار است از هادسِ هراس بگذرند؟
سایه اش بر سکو شکست
و ته مانده ی سیگارش را در آب انداخت.
ماه وَرَم می کرد
پیراهنت از سرودی مانوی تَر بود
و
دریا لکنت داشت.
@Aghalliat