🌾ا﷽ا
🎉📚 گزیده های ناب برترین کتب روانشناسی
با همراهی دکتر میرسعید جعفری
"درمانگر و مربی بین المللی راه حل محور مورد تایید مرکز درمان های کوتاه هلسینکی"
@SFBTherapistwww.sfbt.ir وبسایت
اینستاگرام: sfbt_ir@
@Shjafari17 🍀
در رابطه نزدیک با آدمها، اگر می خواهید که آسیب بلندمدت را کم کنید به این توصیه توجه کنید: هر ویژگی که بیشتر از شخصیت آنها فهم میکنید، معکوسی دارد با همان شدت. به عنوان مثال، اگر گرمی و محبت مهمترین ویژگی است که از شخصیت آنها درک میکنید، یقین داشته باشید که سردی و بیرحمی با همان شدت نیز جایی در وجود آنها هست. خود را برای تمامی فصل های وجودی دیگری آماده نگاه دارید.
زمستان، پس از پاییز ما را غافلگیر نمیکند. بالا و پایینهای خلقی آدمی هم نباید غافلگیر کننده باشد.
میان دارا بودن حس همدلی و نشان دادن آن تفاوت اساسی وجود دارد. فهمِ عواطف و احساسات دیگران همواره منجر به واکنش نمی شود و یکی از دلایل آن زخم های فردی و مکانیزم دفاعی روان برای مراقبت از خود است. گاهی ما به خوبی از وضعیت روانی دیگری آگاهی داریم (به عبارتی حس همدلی یا امپاتی را دارا هستیم) ولی از نشان دادن این آگاهی به دلایل متفاوت خودداری میکنیم. یک دلیل میتواند این باشد که به تجربه دریافته ایم آدمها به سرعت از ما تقاضای منجی شدن میکنند و میخواهند درباره بهبود وضعیت روانی آنها کاری کنیم و هزینه روانی چنین فرافکنی هایی میتواند بسیار بیشتر از فایده نشان دادن همدلی باشد. رسیدن به تعادل و تشخیص اینکه کجا همدلی نشان بدهیم و کجا مرز و محدوده بگذاریم از نشانه های رشد فردی است.
میان دارا بودن حس همدلی و نشان دادن آن تفاوت اساسی وجود دارد. فهمِ عواطف و احساسات دیگران همواره منجر به واکنش نمی شود و یکی از دلایل آن زخم های فردی و مکانیزم دفاعی روان برای مراقبت از خود است. گاهی ما به خوبی از وضعیت روانی دیگری آگاهی داریم (به عبارتی حس همدلی یا امپاتی را دارا هستیم) ولی از نشان دادن این آگاهی به دلایل متفاوت خودداری میکنیم. یک دلیل میتواند این باشد که به تجربه دریافته ایم آدمها به سرعت از ما تقاضای منجی شدن میکنند و میخواهند درباره بهبود وضعیت روانی آنها کاری کنیم و هزینه روانی چنین فرافکنی هایی میتواند بسیار بیشتر از فایده نشان دادن همدلی باشد. رسیدن به تعادل و تشخیص اینکه کجا همدلی نشان بدهیم و کجا مرز و محدوده بگذاریم از نشانه های رشد فردی است.
میان دارا بودن حس همدلی و نشان دادن آن تفاوت اساسی وجود دارد. فهمِ عواطف و احساسات دیگران همواره منجر به واکنش نمی شود و یکی از دلایل آن زخم های فردی و مکانیزم دفاعی روان برای مراقبت از خود است. گاهی ما به خوبی از وضعیت روانی دیگری آگاهی داریم (به عبارتی حس همدلی یا امپاتی را دارا هستیم) ولی از نشان دادن این آگاهی به دلایل متفاوت خودداری میکنیم. یک دلیل میتواند این باشد که به تجربه دریافته ایم آدمها به سرعت از ما تقاضای منجی شدن میکنند و میخواهند درباره بهبود وضعیت روانی آنها کاری کنیم و هزینه روانی چنین فرافکنی هایی میتواند بسیار بیشتر از فایده نشان دادن همدلی باشد. رسیدن به تعادل و تشخیص اینکه کجا همدلی نشان بدهیم و کجا مرز و محدوده بگذاریم از نشانه های رشد فردی است.
گاهی آدمها به دنبال کسی هستند که از طریق اصطکاک با او، از طریق مجادله بیهوده و بحث های بی پایان، سر خودشان را گرم کنند و حواس خود را از خالی بودن روزها و بی هدفی زندگی پرت کنند. به دام نیفتید. اگر برای روان و زندگی خود ارزش قائل هستید، اسباب بازی روانی این افراد نشوید. به قولی اجازه بدهید توپ خود را بردارند و بروند با کسی دیگر بازی کنند!
حتی اگر همواره نیت خوبی داشته باشیم، حتی اگر هیچگاه دست به آزار کسی نزده باشیم، حتی اگر تمام توان خود را برای کمک به دیگران به کار گرفته باشیم، هیچ تضمینی وجود ندارد که زندگی با ما عادلانه رفتار کند و دیگران به ما زخم نزنند و با نیت پلید به ما نزدیک نشوند و هنگام نیاز از کمک به ما خودداری نکنند. این یکی از عمیق ترین نا امیدی های روان انسان است: خوب بودن هرگز مساوی خوبی دیدن نیست. برای کاهش رنجِ این ناامیدی، آگاهی به آن کمک کننده است. برای کمک به روان خود، بهتر است نیت در پس عمل هایمان را بر اساس آرامش روانی خود و تمایل به زیست در جهانی بهتر انتخاب کنیم و نه بر اساس انتظارِ دریافت خوبی از جهانی که آشوب از قوانین بنیادی آن است.
یکی از ماندگارترین آثار زخم روانی این است که همه چیز را به خودمان میگیریم. اساسا اتفاقی در جهان پیرامونی نمیتواند رخ دهد که به نوعی با ما اصطکاک پیدا نکند: اگر کسی اخم کرده، حتما از دست من عصبانی است، اگر کسی جواب پیامی گروهی را نداده به خاطر حضور من بوده، اگر دو نفر دارند در خیابان دعوا میکنند حتما پای من در میان است... پیام این نیست که خودمان را نادیده بگیریم یا آدمهای دیگر مشکل ارتباطی ندارند، پیام این است که پیش از تصمیم درونی درباره اینکه همه چیز به ما ربط دارد، کمی توقف کنیم و اطمینان حاصل کنیم که واقعا مساله به ما ارتباط دارد.
بخش مهمی از رابطه های ما با دیگران بدون اطلاع آنها و صرفا در روان خودمان رخ میدهد. به مکالمات درونی که با دیگران داریم باید بیشتر دقت کنیم. پیش میآید که فراموش میکنیم این مکالمه ها صرفا در ذهن ما رخ داده و طرف مقابل هیچ ایده ای درباره آنها ندارد. وقتی فراموش میکنیم از دیگری توقع واکنش به چیزهایی داریم که هرگز گفته نشده است. از سوی دیگر، در برخی رابطه ها اتفاقا بهتر است که یکسری حرفها را در ذهن خود بزنیم تا متوجه شویم کدام حرف را باید به دیگری زد و کدام حرف را خود نیاز داشتیم که بشنویم.
هر شخصیت انسانی و بسته به شرایط روانی و محیطی، «تغییر» را به شکل متفاوتی درک و تجربه میکند. برای برخی، این واژه با خود ترس، تنهایی، زخم، خشم و احساس ناکافی بودن به همراه دارد. واژه ها همواره بارِ روانی متفاوتی در روانِ فرد فرد ما حمل میکنند. آگاهی به این نکته کمک میکند که پیش از پرتابِ واژه های اینچنین در صورت آدمهای پیرامونی یا حتی در انعکاسِ تصویر خودمان در آینه، کمی فکر کنیم که چه واکنشی در کنه روان مان ایجاد میکند.
به سایه روشن روی دیوار خیره شده ام. معنای واضحی ندارد. اما ذهن از تلاش برای معنادهی دست برنمیدارد. در نهایت، هر فرد دیگری در جای من ایستاده باشد، داستان متفاوتی درباره سایه روشن خواهد ساخت و شاید به کلی از کنار آن عبور کند. روزانه باید به خاطر بیاوریم که تجربه درونی ما از جهان بیرونی منحصر به فرد است. نمیتوانیم از دیگری انتظار داشته باشیم که همواره با تجربه های ما همراه و هم مسیر باشد.
شیرِ غران درون را هرگز نباید به سکوت دعوت کرد. کارِ شیر در روان آدمی این نیست که دلگرمی بدهد و آرامش برقرار کند. اگر شیر بخشی از شخصیت درونی شماست، حضورش با غرش همراه خواهد بود. اما تصمیمِ اینکه چه زمانی این وجه را به دنیای بیرون نشان بدهیم در نهایت با خودمان است. حرف من تنها این است: شیرِ درون خود را برای خوشایند دیگران به گربه تبدیل نکنید! زمان دفاع از مرزهای روانی که برسد پشیمان خواهید شد!
چارچوب دیوار مرز محدوده درب اینها همه برای روانِ آدمی هم ضرورت دارد. مرز و محدوده وجودیمان را باید هوشمند و آگاه کنیم: کجا دیوار سنگی، کجا پرچین کوتاه. باید آگاهانه تصمیم بگیریم: چه کسی تا کجا به روان من دسترسی داشته باشد؟ کدام وجه خود را با جهان به اشتراک بگذارم؟ بی مرزی نوعی از خودآزاری است.