✳ چقدر عالی گفته است اين شاعره زمان ما
#پروين_اعتصامی، خدايش بيامرزد! از زبان شاهدی و شمعی میگويد: يک شاهد، يک محبوب، يک زيباروی مورد توجه، يک شب تا صبح در کنار شمعی نشست، هنرنمايیها کرد، گلدوزیها کرد، صنعتي به خرج داد. همين که از کارهايش فارغ شد، رو کرد به شمع و گفت: نمیدانی من ديشب چه کارها کردم!
شاهدی گفت به شمعی کامشب
در و ديوار مزين کردم
ديشب از شوق نخفتم يکدم
دوختم جامه و بر تن کردم
کس ندانست چه سحرآميزی
به پرند از نخ و سوزن کردم
تو به گَرد هنر من مینرسی
زان که من بذل سر و تن کردم
يعني براي سر و تن خودم هنر بذل کردم. شمع هم به او جواب داد:
شمع خنديد که بس تيره شدم
تا ز تاريکيت ايمن کردم
پي پيوند گهرهاي تو بس
گهر اشک به دامن کردم
تو میگویی که من تا صبح گوهرها را بههم دوختم، ولي اين گوهر اشک من بود که تا صبح ريخت تا تو توانستی آن گوهرها را در يک رشته بکشی و به گردن خود بيندازی.
خرمن عمر من ار سوخته شد
حاصل شوق تو خرمن کردم
من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابيدم تا تو به هدف و مقصدت رسيدی. بعد میگويد:
کارهايی که شمردی بر من
تو نکردی، همه را من کردم
ابن سينا «قانون» ننوشت، محمدبن زکريا «الحاوي» ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همينطور، مگر از پرتو شهدا، آنهايی که تمدن عظيم اسلامي را پايهگذاري کردند، موانع را از سر راه بشريت برداشتند، آنهايی که مثل شعلههايی در يک ظلمتهايی درخشيدند و جان خودشان را فدا کردند، آنهايی که سراسر وجودشان
حماسه الهی بود، حقخواهی و حقپرستی بود، آنهايی که پرچم توحيد را در دنيا به اهتزاز درآوردند و مستقر کردند، آنهايی که منادی عدالت بودند، منادی حريت و آزادی بودند. ما و شما که اينجا نشستهايم مديون قطرات خون آنها هستيم، مديون
حماسههای آنها هستيم.
#مرتضی_مطهری#حماسه_حسینیانتشارات صدرا
جلد اول، صفحه ۳۳.
@Ab_o_Atash