✳️ سه سال پیش، زمانی که ترادر به ناحیه ما آمد، هیچکس نفهمیده بود کیست یا از کجا آمده است. به یک فروشنده سیار معمولی میمانست. در ماه مه، همان موقع که کشاورزان به پول نقد احتیاج داشتند؛ شروع کرد به خریدن. هرچه را میخرید به رم میفرستاد. او خودش را قاتی همهچیز، معاملهٔ مرغ، خرگوش، زنبورعسل، پوست جانوران، جادهسازی، زمین، آجر و سبزی میکرد. مالکین قدیمی او را خوار میشمردند و از معامله با او سر باز میزدند. آنها با سادهدلی، به پلیس گزارش دادند که او یک جاعل است. اما معلوم شد که اسناد ترادر از طرف بانکی که پول مورد نیاز او را میداد، ظَهرنویسی میشد. میدانستیم که بانک کارش نگهداشتن پول، یا فرستادن آن از امریکا به ایتالیا یا مبادلهٔ آن به پول خارجی است. ولی بانک چهکارش به تجارت؟
کسی میگفت: «ترادر امریکا را درسته همینجا کشف کرده، لب کلام همینه!»
و دیگری: «آمریکا؟ آمریکا خیلی دوره و به نظر نمیرسه قضیه اینجوری باشه.»
ترادر به کسانی که راجع به این بگومگوها برایش حرف زده بودند گفت: «امریکا همهجا هست، همهجا! و همهٔ کار شما اینه که بدونین چه جوری باید پیداش کنین.»
کسی از او پرسید: «اما چه جور میشه که یه نفر خارجی، چیزی رو - همانجایی که ما متولدشدهایم - پیدا بکنه که پیش از اومدن او ما فکرش رو هم نمیکردهایم؟»
ترادر، همانطور که عرق ابروانش را خشک میکرد به او گفت: «امریکا توی کار و کوششه.»
آنها از او پرسیدند: «منظور شما اینه که ما کار نمیکنیم؟ درحالیکه فقیرترین آدمها اونایی هستن که بیش از دیگرون جون میکنن.»
به هر تعبیر ترادر –بعد از اتهام جعل پول- به نحو غولآسایی بالا رفته بود: او نمایندهٔ بانک بود. او کارخانهٔ عظیمی از اوراق بانکی در اختیار داشت. زمینداران قدیمی شروع کردند جلو او لرزیدن. بهرغم همهٔ این مسائل ما سر درنمیآوردیم که او چطور مقام شهرداری را به دست آورده است.
#اینیاتسیو_سیلونه#فونتامارا#منوچهر_آتشی(تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۹)
خلاصه صفحات ۴۲ تا ۴۴.
@Ab_o_Atash