✳ در حاشیه ریش!
[حکایت آن عابد به روزگار موسی که همچنان مشغول ریش خویش بود]
عابدی بوده است در وقتِ کلیم
در عبادت بود روز و شب مقیم
ذرّهای ذوق و گشایش مینیافت
زآفتابِ سینه تابش مینیافت
داشت ریشی بس نکو آن نیکمرد
گاهگاهی ریش خود را شانه کرد
مردِ عابد دید موسی را ز دور
پیشِِ او شد «کای سپهسالارِ طور!
از برایِ حق که از حق کن سؤال
تا چرا نه ذوق دارم من نه حال؟»
چون کلیم القصّه شد بر کوه طور
باز پرسید آن سخن، حق گفت «دور!
گو! هر آنک از وصلِ ما درویش ماند
دایماً مشغولِ ریشِ خویش ماند.»
موسی آمد قصه برگفتا که چیست
ریشِ خود میکند مرد و میگریست
جبرئیل آمد سوی موسی دوان
گفت «هم مشغولِ ریش است این زمان
ریش اگر آراست در تشویش بود
ور همی برکند، هم در ریش بود!»
یک نفس بی او برآوردن خطاست
چه به کژ زو باز مانی چه به راست
ای ز ریشِ خود برون ناآمده!
غرقِ این دریایِ خون ناآمده!
چون ز ریشِ خود بپردازی نخست
عزمِ تو گردد درین دریا درست
ور تو با این ریش در دریا شوی
هم ز ریشِ خویش ناپروا شوی.
#فریدالدین_عطار_نیشابوری#منطق_الطیر#محمدرضا_شفیعی_کدکنی(چاپ چهاردهم، تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۳)
صفحه ۳۶۷.
@Ab_o_Atash