✳️ پس از تعطیلی کابارهها
بعد از پیروزی انقلاب، برنامههای آن مراکز همچنان ادامه داشت و مجالس رقص و آواز و عیش و نوش بر پا بود. همه صاحبان کابارهها را احضار کردیم و دستور دادیم آن شغل را ترک کنند، به شغل دیگری روی آورند و بزودی در آن مراکز، کارهای مفید اجتماعی راهاندازی شد.
روزی خبر رسید که یک کامیون فیلم مفتضح در لاله زار وجود دارد. افرادی را فرستادیم که آنها را کشف و ضبط کردند. با بچههای اداره، آتش روشن کردیم و همه فیلمها را سوزاندیم. همچنین کارهای دیگری از این قبیل در طول نُه ماه فعالیت در دایره مبارزه با منکرات انجام شد.
من از طرف آیتالله گیلانی وکالت تام داشتم و مورد اطمینان و اعتماد ایشان بودم. با این وجود، برای انجام هر کاری با ارسال نامهای با ایشان هماهنگی میکردم. پس از چندی روزنامههای فرانسوی نوشتند: در تهران ادارهای است به نام دایره مبارزه با منکرات، که شهر را از هرگونه فسادی پاکسازی کرده است؛ به تهران که وارد میشوی نه دیگر کابارهای میبینی، نه فاحشهخانهای و نه مغازههای آنچنانی.
افرادی که با من همکاری میکردند عبارت بودند از آقای اصفهانیان - که قبلاً نیز در همین امر فعالیت کرده بود - آقای شیخ محمد گلابچی، آقای معین شیرازی - که اکنون در یکی از مساجد تهران امام جماعت است - حاج حسین عطری نژاد، حاج محمد ارسین، که عکس او در کتاب های ابتدایی بعد از انقلاب بود که داشت مجسمه شاه را با هفت تیر میزد، یکی از محافظان آیتالله گیلانی و دو برادر به نام تقوی، که بعداً با امضای خود من به دفتر رهبری راه پیدا کردند و هم اکنون در آنجا مشغول خدمت هستند.
حاج حسین عطرینژاد، رئیس صنف نقاشان ساختمانی تهران بود و علاوه بر آن حدود ۴۰سال بود که در جلسات مذهبی تهران منبر میرفت و برای مردم فقه و مسایل شرعی میگفت و از این بابت هیچ پول نمیگرفت. من از دوران بچگی با او آشنا بودم.
حاج حسین در دایره مبارزه با منکرات، معاون بود. او که مردی متدین و باوقار و پرحوصله بود، از بیان خوبی برخوردار بود و به قول معروف، زبان چرب و نرمی داشت. او در این امر نقش بسیار خوبی ایفا کرد.
آدرس زنان و دختران مذکور را چه در تهران و چه در شهرستانها به دست میآوردیم و به او میدادیم. او میرفت و خیلی هنرمندانه و با گفتاری محبتبرانگیز خانواده آنان را راضی و متقاعد میکرد تا پذیرای دختر خود شوند.
حاج محمد ارسین نیز انسان پرشوری بود که در این امر کمک بسیاری به ما کرد. او پول زیادی از صنف خودش - فرشفروشی - جمعآوری میکرد و برای ما میآورد. با کمک آن پولها ۴۰عدد چرخ خیاطی برای زنانی که در شمیران و در خانه ثابت پاسال اسکان داده بودیم، تهیه کردیم. اسم آنجا را کانون تربیت اسلامی گذاشته بودیم. آن زنان حدود ده سال در آنجا ماندگار شدند و زندگی سالم و پاکی داشتند.
مکان دایره مبارزه با منکرات، نزدیک خیابان منوچهری بود. با پایانیافتن کارهای عمده پاکسازی، طی نامهای خطاب به آقای قدوسی نوشتم که مایلم به سر کارهای خودم - منبر و تألیف - برگردم. او موافقت کرد و پست من به فردی روحانی واگذار شد؛ اما او به دست منافقین ترور شد و پس از چندی دایره به کل تعطیل گردید.
با همه دقتی که در کارها داشتم، پس از چندی که از ماجرا گذشت، در درونم احساس نگرانی پیش آمد که مبادا در آن گیرودارها حقالناسی ضایع شده باشد و من فردای قیامت مسئول باشم. برای آیتالله گیلانی نامه نوشتم و نگرانیام را اظهار کردم.
او در جواب نوشت: من کل کارهای شما را خدمت حضرت امام عرض کردم و ایشان فرمودند که: ثواب کار شما از کلیه دعاهای کمیل و سخنرانیهایی که برای مردم داشتهاید و مردم به واسطه آنها هدایت شدهاند، بیشتر است. شما در این زمینه هیچگونه نگرانی نداشته باشید.
#حسین_انصاریان#خاطرات_شیخ_حسین_انصاریان #محمدرضا_دهقانی_اشکذری#حمید_کرمیپور#رحیم_نیکبخت(چاپ اول، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲)
صفحات ۱۸۱ و ۱۸۲.
@Ab_o_Atash