الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹
#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
سردار شهید تخریبچی
#شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین تخریب لشگر10
✍️✍️✍️ #جعفر_طهماسبی

یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که #صبح_جمعه ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در #پادگان_امام_علی(ع) سنندج به خط کرد.
حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو.
همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت .
اما به خودم اومدم که دیدم #حاج_قاسم به پهنه صورت داره گریه میکنه.
یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره ..
حاجی زبانش میگرفت.
و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد.
حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و......
تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم..
و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم.
آیا ما اینجوری برای آقامون #حجه_ابن_الحسن علیه السلام منتظریم.
یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم انتظار فرج آقاجونمونه.
و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم.
حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد.
و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات.
بعد از صبحگاه به #شهید_رسول_فیروزبخت گفتم : رسول :
این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره....
رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله ست.
#شهید_حاج_قاسم_اصغری و #شهید_حاج_رسول_فیروزبخت در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار #مین_والمرا جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
پیش به سوی ظهورحضرت قائم آل محمد(ع)
شهیدان:
#حاج_رسول_فیروزبخت
#ابوطالب_مبینی
#مهدی_ضیایی
❇️❇️❇️❇️❇️
❇️
امروز روز 8 فروردین سال 1400 است
و امشب #شب_نیمه_ی_شعبان
امروز یه چرخی توی تهران زدم
هم بالای شهر تهرون و هم جنوب شهر تهرون
هیچ خبری نبود انگار نه انگار که امشب شب نیمه ی شعبان است.
خیابون ها و میدون های شهر پر است از تابلوهای رنگارنگ مصرف گرایی.
شهرداری تهران هم که یک ارزن غیرت به خرج نداده.
پرچمی —طاق نصرتی—- چراغانی —— میدان آرائی—-؟؟؟؟!!!!!!!
این از تهرون.....
گفتم شاید شهر مذهبی ری و قبله تهران خبری از نیمه شعبان باشه..
اونجا هم هیچ خبری نبود
توی خیابون حرم سیدالکریم فقط یک پلاکارد دیدم.
متولیان فرهنگی حرم سیدالکریم (ع) هم که در خواب هستند
هیات ها هم که تعطیل است.
مردم و مسوولین که در شمال هستند و جاده های شمالی(چالوس-هراز-فیروزکوه-ووو) باز هستند و دستور دادند مسیر قم و جمکران امشب و فردا شب مسدود است.
پس باید چه خاکی به سر کرد.
#آقا_جان_با_عرض_شرمندگی
بعدا تشریف بیارید.


@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹
#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
سردار شهید تخریبچی
#شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین تخریب لشگر10
✍️✍️✍️ #جعفر_طهماسبی

یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که #صبح_جمعه ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در #پادگان_امام_علی(ع) سنندج به خط کرد.
حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو.
همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت .
اما به خودم اومدم که دیدم #حاج_قاسم به پهنه صورت داره گریه میکنه.
یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره ..
حاجی زبانش میگرفت.
و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد.
حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و......
تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم..
و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم.
آیا ما اینجوری برای آقامون #حجه_ابن_الحسن علیه السلام منتظریم.
یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم انتظار فرج آقاجونمونه.
و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم.
حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد.
و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات.
بعد از صبحگاه به #شهید_رسول_فیروزبخت گفتم : رسول :
این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره....
رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله ست.
#شهید_حاج_قاسم_اصغری و #شهید_حاج_رسول_فیروزبخت در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار #مین_والمرا جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹
#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
سردار شهید تخریبچی
#شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین تخریب لشگر10
✍️✍️✍️ #جعفر_طهماسبی

یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که #صبح_جمعه ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در #پادگان_امام_علی(ع) سنندج به خط کرد.
حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو.
همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت .
اما به خودم اومدم که دیدم #حاج_قاسم به پهنه صورت داره گریه میکنه.
یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره ..
حاجی زبانش میگرفت.
و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد.
حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و......
تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم..
و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم.
آیا ما اینجوری برای آقامون #حجه_ابن_الحسن علیه السلام منتظریم.
یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم انتظار فرج آقاجونمونه.
و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم.
حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد.
و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات.
بعد از صبحگاه به #شهید_رسول_فیروزبخت گفتم : رسول :
این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره....
رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله ست.
#شهید_حاج_قاسم_اصغری و #شهید_حاج_رسول_فیروزبخت در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار #مین_والمرا جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹
#منتظران_واقعی_شهدا_بودند
سردار شهید تخریبچی
#شهید_حاج_قاسم_اصغری
جانشین تخریب لشگر10
✍️✍️✍️ #جعفر_طهماسبی

یکی دو ماه به شهادتش مونده بود که #صبح_جمعه ای بچه های تخریب رو توی صبحگاه گردان در #پادگان_امام_علی(ع) سنندج به خط کرد.
حاجی خیلی نسبت به سر وقت اومدن بچه ها حساس بود اون ایام ابوی ما هم در گردان بود و تا از حسینیه بیرون بیاد طول کشید و با تاخیر به صبحگاه رسید.حاجی دید اون رو نمیتونه تنبیه کنه به من گفت عوض پدرت چند متر سینه خیز و پا مرغی برو.
همه که توی صبحگاه جمع شدن من قرآن و دعای صبحگاهی رو خوندم و حاجی شروع کرد به صحبت کردن.من چون مسیر زیادی رو سینه خیز و پا مرغی رفته بودم حواسم به صحبت های حاجی نبود و توی این فکر بود م که این بی انصاف جلوی یک گردان حال ما رو گرفت .
اما به خودم اومدم که دیدم #حاج_قاسم به پهنه صورت داره گریه میکنه.
یادم میاد میگفت:آدمی که منتظر یک عزیریه که از راه برسه یک لحظه آروم و قرار نداره ..
حاجی زبانش میگرفت.
و بغض هم که میکرد تاخیر کلماتش بیشتر میشد.
حاجی میگفت: ما اگر مهمونی دعوت کنیم که برامون خیلی عزیز باشه سعی میکنیم سورو سات پذیرایی از اون رو به بهترین شکل فراهم کنیم و منتظر مینشینیم تا اون بیاد.اگر دیر کرد میاییم درب خونه وبه انتظارش می ایستیم و یا میاییم سر محله که شاید مسیر رو گم کرده باشه..و......
تا اون نیاد و سر سفره پذیرایی ننشینه ما آروم نمیگیریم..
و بعد با حسرت میگفت : به خودم میگم.
آیا ما اینجوری برای آقامون #حجه_ابن_الحسن علیه السلام منتظریم.
یا اینکه صدتا کارداریم و یکیش هم انتظار فرج آقاجونمونه.
و اگه رسیدیم به اون هم فکر میکنیم.
حاجی اون روز توی صبحگاه گردان مقابل صد و چهل پنجاه نفری که بودیم خیلی گریه کرد..... خیلی.....گریه !!!!! ..... نه؟؟؟؟ ضجه زد.
و بعد هم در حالیکه سعی میکرد صورت پر از اشکش رو از ما پنهان کنه .. گفت: برادرها !!!! صبح جمعه است برای سلامتی امام زمان علیه السلام صلوات.
بعد از صبحگاه به #شهید_رسول_فیروزبخت گفتم : رسول :
این رفیمون نور بالا میزنه خوشبحالش چه عشقی داره....
رسول هم در جواب گفت: حاج قاسمه دیگه. اون دست پرورده #شهید_حاج_عبدالله ست.
#شهید_حاج_قاسم_اصغری و #شهید_حاج_رسول_فیروزبخت در آخرین روزهای پائیز سال 66 توی سردشت با انفجار #مین_والمرا جواز بهشت رو گرفتن و با سر به همراه آقاشون دویدن
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel