الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#شهید_حسین_کاشانی
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
از #بمب_اتم_بالاتر
قهرمان_تخریبچی
#روستای_طور_قوز_آباد
#شهید_حسین_کاشانی
ازسمت راست
شهید حسین کاشانی
شهید نوریان فرمانده تخریب لشگر10
شهید عباس حسنی
@alvaresinchannel
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🌺💐
#شاگرد_ان_حاج_عبدالله
#شهید_حسین_کاشانی
شهادت : #عملیات_خیبر
✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #حاج_ابراهیم_قاسمی

تا وقتی توی #گردان_تخریب بودم هرجایی #شهید_نوریان میرفت من هم همراهش بودم.اکثر اوقات من پشت فرمون مینشستم.
انتهای #پادگان_دو_کوهه مقر داشتیم
من توی مقر موندم و ایشون به تنهایی جایی رفته بود.
شهیدی داشتیم به نام #حسین_کاشانی
ایشون #مسوول_تدارکات_گردان_تخریب بود.
یه روز اومد پیش من و سراغ #حاج_عبدالله رو گرفت.
گفتم جایی رفته و چند روز دیگه برمیگرده.
رفت و برگشت حاج عبدالله سه روز طول کشید.
توی این سه روز #شهید_کاشانی رو خیلی نگران دیدم
وقتی حاجی برگشت رفتم صداش کردم.
گفتم اگر کاری داری #برادر_عبدالله اومده
خیلی دوست داشتم بدونم شهید کاشانی با حاجی چیکار داره.
وقتی مقابل حاج عبدالله قرار گرفت بعد از احوالپرسی ، دست برد توی جیبش و یه دونه پسته در آورد و به حاجی نشون داد و بعد دست حاجی رو گرفت برد پشت چادر تدارکات و گفت: #برادر_عبدالله این یه دونه پسته اینجا افتاده بود ، میخواستم بخورم اما از فرمانده ام اجازه نداشتم واز طرفی هم میخواستم داخل پسته های تدارکات بگذارم نگران بودم که خدای نکرده خراب باشه و بچه ها بخورند و مریض شوند. این چند روز منتظر بودم تا شما بیایی و کسب تکلیف کنم
حاج عبدالله پسته رو از دستش گرفت و مغز کرد . یه سوره حمد به اون خوند و در دهان شهید کاشانی گذاشت و صورتش رو بوسید و گفت : نوش جون
#شهید_حسین_کاشانی در فروردین ماه سال 63 در #جزیره_مجنون به شهادت رسید و ساکن مجنون شد و بعد از سالها پیکر مطهرش به میهن اسلامی رجعت کرد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
Forwarded from الوارثین(تخریب لشگر ۱۰) (الوارثین)
🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐🌺💐
🌺💐
#شاگرد_ان_حاج_عبدالله
#شهید_حسین_کاشانی
شهادت : #عملیات_خیبر
✍🏿✍🏿✍🏿 راوی: #حاج_ابراهیم_قاسمی

تا وقتی توی #گردان_تخریب بودم هرجایی #شهید_نوریان میرفت من هم همراهش بودم.اکثر اوقات من پشت فرمون مینشستم.
انتهای #پادگان_دو_کوهه مقر داشتیم
من توی مقر موندم و ایشون به تنهایی جایی رفته بود.
شهیدی داشتیم به نام #حسین_کاشانی
ایشون #مسوول_تدارکات_گردان_تخریب بود.
یه روز اومد پیش من و سراغ #حاج_عبدالله رو گرفت.
گفتم جایی رفته و چند روز دیگه برمیگرده.
رفت و برگشت حاج عبدالله سه روز طول کشید.
توی این سه روز #شهید_کاشانی رو خیلی نگران دیدم
وقتی حاجی برگشت رفتم صداش کردم.
گفتم اگر کاری داری #برادر_عبدالله اومده
خیلی دوست داشتم بدونم شهید کاشانی با حاجی چیکار داره.
وقتی مقابل حاج عبدالله قرار گرفت بعد از احوالپرسی ، دست برد توی جیبش و یه دونه پسته در آورد و به حاجی نشون داد و بعد دست حاجی رو گرفت برد پشت چادر تدارکات و گفت: #برادر_عبدالله این یه دونه پسته اینجا افتاده بود ، میخواستم بخورم اما از فرمانده ام اجازه نداشتم واز طرفی هم میخواستم داخل پسته های تدارکات بگذارم نگران بودم که خدای نکرده خراب باشه و بچه ها بخورند و مریض شوند. این چند روز منتظر بودم تا شما بیایی و کسب تکلیف کنم
حاج عبدالله پسته رو از دستش گرفت و مغز کرد . یه سوره حمد به اون خوند و در دهان شهید کاشانی گذاشت و صورتش رو بوسید و گفت : نوش جون
#شهید_حسین_کاشانی در فروردین ماه سال 63 در #جزیره_مجنون به شهادت رسید و ساکن مجنون شد و بعد از سالها پیکر مطهرش به میهن اسلامی رجعت کرد
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel