الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#سید_هاشم_مساوات
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#اولین_شهید_لشگر_10_هنگام_اذان_ظهر_پرکشید
#تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات
شهادت 6 آذرماه 1361
✍️✍️✍️راوی: #سید_هاشم_مساوات (برادر_شهید)

🔴 تازه از منطقه اومده بودم بعد از عملیات مسلم ابن عقیل (ع)بود
همون صبح که من رسیدم تهران مرتضی حرکت کرد برای اسلام آباد غرب.
یک هفته از رفتن مرتضی گذشته بود و منزل یکی از دوستانم بودم که خبر اومد مرتضی در جبهه مجروح شده.
تا شنیدم انگار به من الهام شد .
گفتم: مرتضی دیگه این بار شهید میشه.
بعد از چند روز بیمارستان طالقانی تهران آوردند..
مثل اینکه قبلا توی بیمارستان صحرایی جبهه روی معده اش عمل جراحی کرده بودند.
وقتی ما به بیمارستان رسیدیم ایشون رو آماده کرده بودند که به اطاق عمل ببرند.
من دستش رو گرفتم و نگاهم به پاهاش افتاد که ورم کرده بود
میگفتند پاهاش باید قطع بشه..
بهش گفتم داداش چطوری؟؟؟
گفت الحمدلله خدا رو شکر.
توی اون حالت فقط امام زمان(ع) وامام حسین(ع) رو صدا میکرد.
چند روز از این ماجرا گذشت. پاهاش رو قطع کرده بودند.
من و برادرم و عمویم به صورت شیفتی شبانه روز کنار تختش در بیمارستان بودیم.
کلیه هاش از کار افتاده بود و مجرای تنفسی اش هم ترکش خورده بود و برای اینکه راحت نفس بکشه ، گودی گلوش رو سوراخ کرده بودند و از اونجا نفس میکشید و از ته گلو صحبت میکرد.
از در اطاق بیرون رفته بودم تا راحت استراحت کنه.
نیم ساعت گذشته بود که با نگرانی به اطاقش برگشتم.
تا نگاهم افتاد دیدم صورت مرتضی مثل گچ سفید شده.
پرستارها و دکترها رو صدا زدم و اومدند آمپول زدند و شوک دادند و حالش بهتر شد و بهوش اومد و چشم هاش رو باز کرد.
تا نگاهش به من افتاد گفت : برادر چرا من رو از اون دنیا بیرون کشیدی من در یک باغ سر سبز و زیبا بودم. من با آقام امام حسین(ع) بودم .من ☑️ سرم روی زانوی آقام بود و آقا به من گفت دو روز بیشتر زنده نیستی.
بیا این دو روز من رو ببیرید خونه.
مرتضی اصرار داشت که ما او رو بخونه ببریم اما با وضعیتی که داشت امکان پذیر نبود
پاهاش قطع بود و اکسیژن بهش وصل بود و شکمش از ترکش پاره بود و بدنش عفونت کرده بود و کلیه هاش از کار افتاده بود
اون روز پنجشبه ظهر بود که هی اصرار میکرد به منزل ببریم که میسر نشد.
☑️ مرتضی دو روز بعد همون طور که خودش خبر داده بود ظهر روز شنبه نزدیک اذان ظهرآماده رفتن به اطاق عمل بود
هم تختی او میگفت از صبح فقط امام حسین(ع) رو صدا میزد و مدام ذکر میگفت.
#تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات با اذان ظهر روز شنبه 6 آذرماه 61 شهادتین را زمزمه کرد و با پیان اذان ظهر ملائکه ا را با خود بردند.
روحش شاد.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#خنثی_کردن_مین_با_دست_مجروح
شهید سید مرتضی مساوات

✍️✍️✍️ راوی : #سید_هاشم_مساوات(برادر شهید)

#سید_مرتضی مجروح شده بود آوردنش بیمارستان تهران.
دستش ترکش خورده بود و توی گچ بود
در بیمارستان فرمانده شون برای ملاقات اومده بود
فرمانده شون #برادر_عبدالله فرمانده تخریب بود
من به ایشون گفتم : برادرعبدالله حالا که دستش زخمی شده مادرمون نگران است که با این دست زخمی نمیتونه #مین_خنثی کنه پانشه بازبره جبهه و مین خنثی کنه.
گفتم برادر عبدالله چند وقت مرخصی به مرتضی بده تا دستش خوب بشه بیاد جبهه.
برادرعبدالله گفت: من حرفی ندارم خودش گوش نمیده.
مرتضی با همون دست بسته و گچ گرفته رفت جبهه...
وشنیدم با همون دست مجروحش مین خنثی میکنه.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#اولین_شهید_لشگر_10_هنگام_اذان_ظهر_پرکشید
#تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات
شهادت 6 آذرماه 1361
✍️✍️✍️راوی: #سید_هاشم_مساوات (برادر_شهید)

🔴 تازه از منطقه اومده بودم بعد از عملیات مسلم ابن عقیل (ع)بود
همون صبح که من رسیدم تهران مرتضی حرکت کرد برای اسلام آباد غرب.
یک هفته از رفتن مرتضی گذشته بود و منزل یکی از دوستانم بودم که خبر اومد مرتضی در جبهه مجروح شده.
تا شنیدم انگار به من الهام شد .
گفتم: مرتضی دیگه این بار شهید میشه.
بعد از چند روز بیمارستان طالقانی تهران آوردند..
مثل اینکه قبلا توی بیمارستان صحرایی جبهه روی معده اش عمل جراحی کرده بودند.
وقتی ما به بیمارستان رسیدیم ایشون رو آماده کرده بودند که به اطاق عمل ببرند.
من دستش رو گرفتم و نگاهم به پاهاش افتاد که ورم کرده بود
میگفتند پاهاش باید قطع بشه..
بهش گفتم داداش چطوری؟؟؟
گفت الحمدلله خدا رو شکر.
توی اون حالت فقط امام زمان(ع) وامام حسین(ع) رو صدا میکرد.
چند روز از این ماجرا گذشت. پاهاش رو قطع کرده بودند.
من و برادرم و عمویم به صورت شیفتی شبانه روز کنار تختش در بیمارستان بودیم.
کلیه هاش از کار افتاده بود و مجرای تنفسی اش هم ترکش خورده بود و برای اینکه راحت نفس بکشه ، گودی گلوش رو سوراخ کرده بودند و از اونجا نفس میکشید و از ته گلو صحبت میکرد.
از در اطاق بیرون رفته بودم تا راحت استراحت کنه.
نیم ساعت گذشته بود که با نگرانی به اطاقش برگشتم.
تا نگاهم افتاد دیدم صورت مرتضی مثل گچ سفید شده.
پرستارها و دکترها رو صدا زدم و اومدند آمپول زدند و شوک دادند و حالش بهتر شد و بهوش اومد و چشم هاش رو باز کرد.
تا نگاهش به من افتاد گفت : برادر چرا من رو از اون دنیا بیرون کشیدی من در یک باغ سر سبز و زیبا بودم. من با آقام امام حسین(ع) بودم .من ☑️ سرم روی زانوی آقام بود و آقا به من گفت دو روز بیشتر زنده نیستی.
بیا این دو روز من رو ببیرید خونه.
مرتضی اصرار داشت که ما او رو بخونه ببریم اما با وضعیتی که داشت امکان پذیر نبود
پاهاش قطع بود و اکسیژن بهش وصل بود و شکمش از ترکش پاره بود و بدنش عفونت کرده بود و کلیه هاش از کار افتاده بود
اون روز پنجشبه ظهر بود که هی اصرار میکرد به منزل ببریم که میسر نشد.
☑️ مرتضی دو روز بعد همون طور که خودش خبر داده بود ظهر روز شنبه نزدیک اذان ظهرآماده رفتن به اطاق عمل بود
هم تختی او میگفت از صبح فقط امام حسین(ع) رو صدا میزد و مدام ذکر میگفت.
#تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات با اذان ظهر روز شنبه 6 آذرماه 61 شهادتین را زمزمه کرد و با پیان اذان ظهر ملائکه ا را با خود بردند.
روحش شاد.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#اولین_شهید_لشگر_10_هنگام_اذان_ظهر_پرکشید
#تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات
شهادت 6 آذرماه 1361
✍️✍️✍️راوی: #سید_هاشم_مساوات (برادر_شهید)

🔴 تازه از منطقه اومده بودم بعد از عملیات مسلم ابن عقیل (ع)بود
همون صبح که من رسیدم تهران مرتضی حرکت کرد برای اسلام آباد غرب.
یک هفته از رفتن مرتضی گذشته بود و منزل یکی از دوستانم بودم که خبر اومد مرتضی در جبهه مجروح شده.
تا شنیدم انگار به من الهام شد .
گفتم: مرتضی دیگه این بار شهید میشه.
بعد از چند روز بیمارستان طالقانی تهران آوردند..
مثل اینکه قبلا توی بیمارستان صحرایی جبهه روی معده اش عمل جراحی کرده بودند.
وقتی ما به بیمارستان رسیدیم ایشون رو آماده کرده بودند که به اطاق عمل ببرند.
من دستش رو گرفتم و نگاهم به پاهاش افتاد که ورم کرده بود
میگفتند پاهاش باید قطع بشه..
بهش گفتم داداش چطوری؟؟؟
گفت الحمدلله خدا رو شکر.
توی اون حالت فقط امام زمان(ع) وامام حسین(ع) رو صدا میکرد.
چند روز از این ماجرا گذشت. پاهاش رو قطع کرده بودند.
من و برادرم و عمویم به صورت شیفتی شبانه روز کنار تختش در بیمارستان بودیم.
کلیه هاش از کار افتاده بود و مجرای تنفسی اش هم ترکش خورده بود و برای اینکه راحت نفس بکشه ، گودی گلوش رو سوراخ کرده بودند و از اونجا نفس میکشید و از ته گلو صحبت میکرد.
از در اطاق بیرون رفته بودم تا راحت استراحت کنه.
نیم ساعت گذشته بود که با نگرانی به اطاقش برگشتم.
تا نگاهم افتاد دیدم صورت مرتضی مثل گچ سفید شده.
پرستارها و دکترها رو صدا زدم و اومدند آمپول زدند و شوک دادند و حالش بهتر شد و بهوش اومد و چشم هاش رو باز کرد.
تا نگاهش به من افتاد گفت : برادر چرا من رو از اون دنیا بیرون کشیدی من در یک باغ سر سبز و زیبا بودم. من با آقام امام حسین(ع) بودم .من ☑️ سرم روی زانوی آقام بود و آقا به من گفت دو روز بیشتر زنده نیستی.
بیا این دو روز من رو ببیرید خونه.
مرتضی اصرار داشت که ما او رو بخونه ببریم اما با وضعیتی که داشت امکان پذیر نبود
پاهاش قطع بود و اکسیژن بهش وصل بود و شکمش از ترکش پاره بود و بدنش عفونت کرده بود و کلیه هاش از کار افتاده بود
اون روز پنجشبه ظهر بود که هی اصرار میکرد به منزل ببریم که میسر نشد.
☑️ مرتضی دو روز بعد همون طور که خودش خبر داده بود ظهر روز شنبه نزدیک اذان ظهرآماده رفتن به اطاق عمل بود
هم تختی او میگفت از صبح فقط امام حسین(ع) رو صدا میزد و مدام ذکر میگفت.
#تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات با اذان ظهر روز شنبه 6 آذرماه 61 شهادتین را زمزمه کرد و با پیان اذان ظهر ملائکه ا را با خود بردند.
روحش شاد.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
اولین نفر از سمت راست #تخریبچی_شهید_سید_مرتضی_مساوات
#روزگار_وصل_یاران_یاد_باد
ویژه 38 سالگرد شهادت اولین شهید لشگر10
تخریبچی شهید سید مرتضی مساوات
✍️✍️ راوی: #سید_هاشم_مساوات (برادرشهید)

مقرشون در کوت عبدالله بود
بعد از عملیات رمضان رفتم که مرتضی رو ببینم
رفتم برای دیدنش
تازه از منطقه ی عملیات برگشته بود. یه تعداد اسیرهم با خدشون آورده بودن . مثل اینکه بعد از زدن معبر و گذشتن از #میدان_مین اون ها رو اسیر کرده بودند و به #مقر_کوت_عبدالله آوردند
من با دیدن اسیران بعثی خیلی عصبانی شدم و اسلحه رو طرفشون گرفتم و یه رگبار هم زدم
مرتضی دوید به سمت من و فریاد زد...
برادر!!! اینها اسیر ما هستند نباید باهاشون بدرفتاری کرد.
سید مرتضی و برادر عبدالله (شهید حاج عبدالله نوریان) من رو به کناری کشیدند و قدری آب یخ به من دادن و آرومم کردند.

@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#خنثی_کردن_مین_با_دست_مجروح
شهید سید مرتضی مساوات

✍️✍️✍️ راوی : #سید_هاشم_مساوات(برادر شهید)

#سید_مرتضی مجروح شده بود آوردنش بیمارستان تهران.
دستش ترکش خورده بود و توی گچ بود
در بیمارستان فرمانده شون برای ملاقات اومده بود
فرمانده شون #برادر_عبدالله فرمانده تخریب بود
من به ایشون گفتم : برادرعبدالله حالا که دستش زخمی شده مادرمون نگران است که با این دست زخمی نمیتونه #مین_خنثی کنه پانشه بازبره جبهه و مین خنثی کنه.
گفتم برادر عبدالله چند وقت مرخصی به مرتضی بده تا دستش خوب بشه بیاد جبهه.
برادرعبدالله گفت: من حرفی ندارم خودش گوش نمیده.
مرتضی با همون دست بسته و گچ گرفته رفت جبهه...
وشنیدم با همون دست مجروحش مین خنثی میکنه.
@alvaresinchannel