🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿🌹#روزی_که_فرمانده_از_فوتبال_بازی_توبه_کرد#سردار_شهید_تخریب#حاج_عبدالله_نوریان#فرمانده_تخریب_و_مهندسی_رزمی_لشگر_10شهادت عملیات والفجر 8 فاو
✍️✍️✍️✍️ راوی:
#علیرضا_شکاریگردان تخریب
از سومار اومد به سمت جنوب.
نیمه دوم سال 61 بود . محل استقرار خاصی در جنوب نداشتیم .
#مقر_شهید_کهن (الوارثین) هنوز وجود نداشت .
وارد منطقه عملیاتی
#فتح_المبین شده بودیم . آثار
#عملیات_فتح_المبین رو توی منطقه میشد مشاهده
کرد.
تا کامل مستقر بشیم،
از سر کنجکاوی رفتم یه دوری بزنم ببینم چه خبره .
دو سه تا گور دسته جمعی عراقی ها و یک زمین
فوتبال نزدیک ما بود .
تا زمان رسیدن کمپرسی های حامل وسایل ، آواره بودیم . نیمه شب کمپرسی ها رسیدند .
شروع کردیم توی تاریکی چادر زدن .
خوابم نمیآمد رفتم کمک چادر تدارکات یا بعضی وقت ها ندارکات.
نزدیکی های
#اذان_صبح خوابم برد . خسته بودم .
#صدای_اذان یکی
از بچه های گردان رو شنیدم .
ولی نمیتونستم
از جام بلند بشم .تنبلیم گل کرده بود . سرم رو کردم زیر پتو. کمی گذشت دیدم صدای نماز خوندن میاد .
چقدر هم خوب نماز میخوند . نمازش
که تموم شد خیلی آروم و با التماس شروع
کرد به
#دعا_خوندن .
خدایا
#رزمندگان_اسلام رو در پناه خودت نگه دار .
خدایا
#رزمندگان_اسلام برای نماز جون خودشون رو تقدیم پیشگاه تو میکنند
از آنها قبول بفرما .
از خجالتم نمیتونستم پتو رو کنار بزنم .
خلاصه پتو رو زدم کنار دیدم
#حاج_عبدالله ست .
برای بیدار کردن به خودش اجازه ندادن
که من رو
از خواب بیدار کنند ولی به وظیفه شرعی خودش با ظرافت عمل
کرد .
خلاصه
#نماز_صبح اقامه شد .
صبحگاه برگرار شد .
بعد
از صبحگاه به یکی
از بچه ها گفتم : این بغل یه
#زمین_فوتبال هست بریم
بازی کنیم .
نمیدونم یه توپ
از کجا پیدا کردیم .
تیم درست کردیم شروع کردیم به
بازی .
#حاج_عبدالله قاطی بچه ها شد . بسیار عالی
بازی میکرد . پر
از تکنیک و انرژی .
بازی تمام شد و رفتیم توی چادرها مستقر شدیم .
اونروز به
بازی گذشت .
نصفه شب
از چادر زدم بیرون .
از نزدیک
#چادر_حاج_عبدالله رد شدم .. صدای گریه و زاری میآمد نزدیک تر شدم . صدای ناله و گریه برای حاج عبدالله بود .
با گریه داشتند قربون صدقه
#سر_مبارک_اباعبدالله _علیه_السلام میرفتند .
پیش خودم گفتم چه حالی میکنه،
#امام_حسین ازشون قبول کند .
برگشتم توی چادر .
فردای آن شب حاجی با چشمان پف کرده سر
#صبحگاه صحبت رو شروع
کرد.
با صدای گرفته . کمی
از واقعه کربلا صحبت کردند تا صحبت به بریدن گلوی سالار شهیدان رسید ، گریه
کرد .
گریه ایی
که تا آن زمان
از هیچ کسی ندیده بودم . به سختی به صحبتش ادامه داد . اشاره به روز قبل و
#فوتبال روز قبل کردند .باز گریه . .خیلی تعجب کردم ...برای
فوتبال چرا گریه میکنند .
تا اشاره به ملعونینی کردند
که با پا به
#سر_نازنین_سالار_شهیدان آقا اباعبدالله (ع ) میزدند .
#حاج_عبدالله در حضور بچه های گردان تخریب
توبه کرد.
که کاری شبیه به کار دشمنان ائمه اطهار نکند . و
از آن زمان به بعد
فوتبال بازی رو کنار گذاشت و بچه های
#تخریبچی_لشگر_10 بعد
از اون روز به پیروی
از فرمانده شون تا پایان جنگ
فوتبال بازی نکردند .
🌿🌹🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹@alvaresinchannel