یکی از #اعجوبه_های_تخریب_شهید_غلامرضا_زعفری بود و عشقش زدن #معبر_تعجیلی بود. وقتی هم از خاطراتش تعریف میکرد اونقدر خوش سخن بود که نمیفهمیدی زمان چگونه میگذره حین تعریف خاطراتش از حرکات دست وسرش هم استفاده میکرد که این خودش خیلی جذابیت داشت بعد از شهادت #شهید_حاج_قاسم_اصغری و #رسول_فیروزبخت خیلی پکر بود. بچه ها دوره اش کرده بودند که حالش رو عوض کنند و غلام رو شیرش کردند خاطره تعریف کنه. اون هم تعریف کرد #عملیات_خیبر بود وبا #حاج_قاسم_اصغری توی درگیری های #جزیره_مجنون کنار هم بودیم توی محاصره تانکها نزدیک دهکده داخل جزیره گیر افتاده بودیم. خاکریزی که پشتش بودیم با گلوله های مستقیم تانک هر لحظه داشت کوتاه تر میشد. با شهادت و مفدود شدن فاصله مون کم شده بود. دیدم سر صدا میاد نگاه کردم دیدم یکی از #تانکها به چند متری ما رسیده. به حاج قاسم اشاره کردم... دیدم تند تند داره حمد وسوره میخونه بهش گفتم #برادر_اصغری داری فاتحه ی خودت رو میخونی... #التماس_شفاعت. دیدم داره با پیم نارنجک ور میره. گفتم: میخواهی چیکار کنی گفت مواظب من باش میرم سراغ تانک... اگر تانک به خاکریز برسه دخل همه رو میاره در یک آن ، با همه ی توانش دوید سمت تانک واز شنی ها بالا رفت و برجک رو باز کرد و نارنجک رو داخلش انداخت. و تانک رو منفجر کرد. غلام میگفت : وقتی اومد پشت خاکریز تلو تلو میخورد. بهش گفتم برادر اصغری داشت قلبم میومد توی جورابم. گفت خدا بهم رحم کرد. یاد هر دوشون بخیر #حاج_قاسم_اصغری 10آبانماه سال 66 با انفجار مین والمر از منطقه عملیاتی سردشت پرکشید و #شهید_غلامرضا_زعفری هم در اسفند ماه 66 از جبهه جنوب میهمان آسمانیان شد