🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🍃🌺 #دو_سید_شهید_فکه#عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام#شهید_سید_مجتبی_زینال_حسینی#شهید_سید_مهدی_اعتصامی✍🏿✍🏿✍🏿 راوی:
#جعفر_طهماسبی خبر رسید دشمن در جبهه فکه پیشروی کرده و تیپ سید الشهدا مأموریت مقابله با دشمن را دارد.
نزدیک ماه رمضان بود. قرار بود که بچه ها برای مرخصی به تهران بروند و بعضیها هم رفته بودند راه آهن اندیمشک بلیط بگیرند نزدیک عصر بود که گردان
#حضرت_علی_اکبر(ع) و گردان
#حضرت_علی_اصغر(ع) وارد
#مقر_الوارثین شدند، همه با تجهیزات کامل آمدند. مثل اینکه کار خیلی جدی بود.
شهید
#سعید_صدیق برای شناسایی رفته بود. وقتی برگشت از حضور پرحجم دشمن در منطقه فکه میگفت. از سعید عمق میدان مین را پرسیدم و گفت که: ما به میدون نرسیدیم و هنوز دشمن فرصت نکرده میدان مین و موانع ایجاد کنه. قرارشد بچه ها تقسیم شوند و تیمهای معبر به گردانها مأمور شوند.
#سید_مهدی هم که بو برده بود عملیات در پیشه، مدام دور و بر شهید
#زینال_حسینی می پلکید تا اینکه سید را راضی کند که او هم با بچهها به عملیات بره.
شهید سیدمحمد اجازه نمی داد تا اینکه برادرش، شهید
#سید_مجتبی_زینال_حسینی (تخریبچی شهید سید مجتبی زینال الحسینی در عملیات سیدالشهدا در اردیبهشت ۱۳۶۵ در فکه به شهادت رسید) هم به جمع اضافه شد. با حیا مقابل برادرش ایستاد و گفت: آقا سید ما را هم بفرست.
سید یک مقدار مِن مِن کرد اما اصرار
#سید_مجتبی را که دید، گفت سریع وسایلت را جمع کن و تجهیزات بگیر .
مجتبی که رفت. سیدمهدی با التماس دوباره به آقا سید گفت: آقا سید ما چی!!!! ما بمونیم؟ شهید سیدمحمد خیلی عاطفی بود و علاقه شدید به سیدمهدی داشت. گفت: تو بمون با گردان های بعدی برو. سیدمهدی گفت: آقا سید ما را جواب میکنی. خلاصه از سید مهدی اصرار تا اینکه شهید زینال الحسینی راضی شد و سید مثل باز شکاری رها شد. سریع ساکش رو تحویل داد و تجهیزات گرفت و مهیا شد که با گردان
حضرت علی اصغر(ع) برود.
نماز مغرب را خوندیم، بچه ها حرکت کردند و رفتند. ما داخل مقر الوارثین نگران بچه ها بودیم. گفتیم با گردان هایی که ادامه دفع تجاوز می کنند به منطقه برویم.
🍃🌺🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺@alvaresinchannel