🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹#فرمانده_بزرگ#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی#جانشین_تیپ_کربلا_و_فرمانده_تخریب_لشگر_10#شهادت تیرماه 66
#ماووت✍️✍️✍️ راوی:
#محمد_فرداز
#مهران برگشته بودم، هرکاری می کردم نمی تونستم
#حال_و_هوای_جبهه رو از سرم خارج کنم وبی قراری شدیدی تمام وجودم رو گرفته بود....
تصمیم گرفتم دوباره به هر نحوی شده به جبهه برگردم ، اما برام مهم بود که کجا
و با چه کسی برم، چون اصلا نمی تونستم غریبی
و حس بدی که بهم دست می داد در جبهه ها رو، تحمل کنم ...
یکی از شبهای گرم تابستان در بسیج مسجد نشسته بودم که خبر شهادت
#امیر_حسین_اسدی که در
#گردان_تخریب لشگر 27 حضرت محمد رسول الله( ص )بود رو آوردند
و جو عجیب
و معنوی که در اون زمانها ایجاد میشد با حضور شهدا
و تشییع جنازه ها
و صدای آهنگران
و.....
به شدت هوایی شدم، در همین تفکرات بودم که دوست
و برادر خوبم علیرضا رفاهی فرد رو دیدم که داشت در مورد حضورش در
#گردان_تخریب_لشگر_10_ حضرت_سیدالشهدا علیه السلام صحبت می کرد، فهمیدم که مدتی است در گردان
تخریب سیدالشهدا (ع) بعنوان بسیجی حضور دارد ، ازش خواستم شرایط حضور در گردان رو برام بگه ، اون همم خیلی صریح
و سریع گفت به این راحتی ها نیست ، باید بری پایگاه
#مالک_اشتر ثبت نام کنی ، بعد از آموزش تقاضا کنی بندازنت
لشگر 10 و بعد تقاضا کنی بیافتی گردان
تخریب واگر
فرمانده گردان موافقت کرد شما رو به
تخریب بفرستند.....
گفتم: ای بابا ، اینها که خیلی طول میکشه.....
خیلی حالم گرفته شد....
همین طور که داشتم با خودم کلنجار می رفتم ، برادر رفاهی گفت ولی من یه راه خوب بهت میگم که زودتر بیای گردان ....
برق عجیبی تو چشام زد
و هیجان زده گفتم چه راهی ؟
گفت برو
#پادگان_ولی_عصر (عج)
و به مسئول ستاد عقبه
لشگر 10 بگو من از طرف
#آقا_سید_محمد اومدم
و به من گفته خیلی سریع اعزام بشم به گردان
تخریب ...
برام کمی عجیب
و دلهره آور بود ...
فکرهای زیادی کردم
و ذهنم به شدت مشغول شد ، من که آقا سید رو نمیشناسم خب اگر من رفتم اونجا
و در حین صحبت من آقا سید هم اونجا بود
و به من گفت ، من به شما گفتم ؟ اصلا شما کی هستی؟
و...
من چه کنم؟
برادر رفاهی گفت : نه بابا الان آقا سید منطقه است . تازه اگر این اتفاق افتاد
و آقا سید اونجا بود بگو من را برادر رفاهی معرفی کرده کمی خیالم راحت شد .
با خودم گفتم : تازه من که خلاف نمیخوام بکنم، خیلی ها شناسنامشونو تغییر می دهند
و خودشون رو بزرگ نشون میدن
خیلیها امضای باباهاشون رو میزنند
و میرن جبهه ، من فقط یه نقل قول می خوام بکنم فوقش نمیشه .
خلاصه با همه ی ترس
و دلهره ای که داشتم رفتم پادگان ولیعصر
و نزد رئیس ستاد عقبه لشکر ۱۰ ، یه نفس عمیق کشیدم
و قیافه مردونه حق به جانب گرفتم گفتم : سلام برادر
گفت :سلام اخوی بفرمایید ...
گفتم : من باید هر چه سریعتر به
#گردان_تخریب_لشکر_10 برم ، آقا سید محمد گفتند زود بیا کارت دارم ، همین که اسم آقا سید را آوردم مسئول ستاد که نمیدونم اسمش چی بود بلافاصله یک فرم گذاشت مقابل من
و گفت : فرم را تکمیل کن
و مدارک لازم را فردا بیار تا برگه اعزام انفرادی را صادر کنم ...
با خودم گفتم : واقعاً؟ به همین سرعت ، خدایا چی شد.. چه زود...
برادر رفاهی دمت گرم چه اسم جادویی
و طلایی بود سیدمحمد ؟
خلاصه اعزام شدم به
#گردان_تخریب لشگر 10 حضرت سیدالشهدا ...
در
#موقعیت_شهید_کهن که بعداً شد
#الوارثین ...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷@alvaresinchannel