الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#ارتفاع_بمو
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🔸🍃 #گریه_های_فرمانده_در_فراق_همسنگرانش
به مناسبت #هشتمین_سالگرد
#شهادت_شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_احمد_غلامی
🔶 شهادت 19 شهریور ماه 1395

یکهفته به #ماه_محرم سال 63 مونده بود که از جنوب رفتیم برای مقدمات عملیاتی که در پیش بود به غرب و درسرآبگرم سرپل ذهاب مستقر شدیم
شب ها بعضی از #بچه_های_تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی اطراف" #ارتفاع_بمو " میرفتند و یه تعداد دیگه از بچه ها هم با #شهید_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدونهای مین #بازی_دراز اعزام میشدند. معمولا بچه هایی که برای پاکسازی میرفتند نزدیک غروب آفتاب به مقر تخریب در سرآبگرم برمیگشتند و تا میرسیدند وضو میگرفتند وداخل حسینیه مقر نماز جماعت مغرب و عشاء رو میخوندند و بعد به اطاق هاشون میرفتند.
یه روز که غروب اومدیم برای نماز یه نفر رو توی صف جماعت دیدیم که دوتا عصا کنارش بود و با شهید حاج سید محمد زینال حسینی که اون موقع معاونت گردان تخریب بود گرم صحبت است.
از ظاهر کار معلوم بود آدم معمولی نیست چون شهید سید محمد خاضعانه مقابلش نشسته بود بچه ها صف های نماز رو تشکیل دادند و شهید نوریان جلو ایستاد و نماز رو به جماعت خوندیم و بلافاصله شهید سید محمد اعلام کرد که برادرها در حسینیه تشریف داشته باشند تا از بیانات برادر #حاج_احمد_غلامی جانشین تیپ سیدالشهداء(ع) استفاده کنیم.
تازه ما فهمیدیم این مهمان عزیز امشب ما حاج احمد غلامی است. حاج احمد در #عملیات_خیبر به شدت مجروح شده بود و برای درمان چند ماهی از جبهه دور بود .
حاج احمد در اون نورکم فانوس توی حسینیه سرآبگرم در جمع بچه های تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) لب به سخن گشود. سال هاست که از اون شب میگذره فقط چیزی که از صحبت های حاج احمد به یاد دارم این هاست.
بچه ها ما در عملیات خیبر بدن های زیادی از همسنگرانمون رو جا گذاشتیم این ها از برادر برای ما عزیزتر بودن . این ها برای خانواده هاشون عزیز بودند.
چقدر ما به بالایی ها گفتیم اصرارنداشته باشید ما از این مسیر به دشمن حمله کنیم. دشمن این مسیر رو به این راحتی نمیگذاره باز بشه گوش ندادند و ما مجبور شدیم تمام دارو ندارمون رو خرج کنیم و نتیجه اش شد این همه پیکری که روی زمین گذاشتیم ..
حاج احمد کلامش به اینجاها که رسید دیگه صداش میلرزید و بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و بقیه اش رو ادامه نداد و من هم دیدم فضا آماده است برای روضه خوندن معطلش نکردم و از پیکرهای جامانده عریان وبی کفن کربلا خوندم وغوغایی شد.
برنامه که تموم شد همه دور حاج احمد رو گرفتند و باهاش رو بوسی کردند.
اتفاقا چند وقت قبل از شهادتش اون شب رو به یاد حاج احمد آوردم و حالش تغییر کرد.
حاج احمد غلامی از اون فرماندهانی بود که نیروش برایش خیلی اهمیت داشت. غم و شادی بسیجی ها و پاسدارها غم وشادی حاج احمد بود.و همیشه در هر ماموریتی همه ی هم وغمش رو میگذاشت که تلفات حداقل باشه..و شاید هم با همین روحیه به جنگ تکفیری های پلید در سوریه و عراق رفت.
اورفت تا بلکه با تدبیرش در مقابله با دشمن ، حافظ جان مدافعان حرم باشد و چه زیبا خداوند عزیز مزدش را داد. در65 سالگی مهاجرت کرد و محاسنش به خون سرش رنگین شد.
وقتی درمعراج شهدای تهران به همراه همسر و تنها دخترش کنار تابوت نشستم و روپوش صورتش کنار رفت وچهره کبودش هویدا شد سرم رو به صورتش نزدیک کردم و آهسته در گوشش گفتم: حاجی تنها خوری کردی.
قرارمون این نبود.
و میکروفن رو دست گرفتم و این مرثیه را خوندم..
ای پدر و مادرمن به فدای لب عطشان تو
نیزه وشمشیر وسنان کفن پیکر عریان تو..
وقتی هم که حاج احمد رو توی خونه قبرگذاشتم و مشغول باز کردن بندهای کفنش شدم توی اون هیاهو هم در گوشش گفتم حاج احمد ماها هم آرزوی شهادت داریم برای ماهم دعاکن.
جامونده از شهداء : جعفرطهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#به_یاد_محرم_های_جبهه
معمولا رزمنده های تهران ماه محرم توی جبهه بند نمیشدن
هر جور بور میپیچدوندن و خودشون رو به هیات های محلیشون میرسوندن و یا اینکه روزهای محرم پاتوق و قرارشون مسجد جامع بازار تهران بود و عاشق منبرهای شیخ حسین و روضه خونی های حاج منصور بودن....
هیچ جلسه ای اینقدر جوون سینه زن نداشت...
ماه محرم سال 63 از راه رسید و ما پادگان ابوذر بودیم... شب اول محرم رفتیم روی ارتفاع 1150 بازی دراز عزاداری کردیم .. اما فرمانده ما شهید حاج کاظم رستگار فرمانده تیپ سیدالشهداء(ع) خبردار شد و منع کرد و قرار شد بیام پادگان ابوذر...
رسم پادگان ابوذر اینطوری بود که ظهرها نماز جماعت و عزاداری در حسینیه قدس پادگان بود و شب ها همین برنامه در مسجد امام حسین(ع) در محوطه خانه های سازمانی ارتش ....
مسوول تبلیغات پادگان گفته بود هر کس میخواد مداحی کنه باید ثبت نام کنه و ما ازش امتحان بگیریم و بعد نوبت بهش بدهیم..
ما دیدیم اگر این رویه باشه تا چهلم امام هم به ما نوبت نمیرسه...
یه 50 تا رزمنده تهرانی بودیم که توی #منطقه_بمو کار میکردیم... بچه های اطلاعات عملیات ، تخریب و طرح عملیات و یه تعداد از واحدهای لشگر 27 و 10....
بچه ها گفتن ما کار خودمون رو بکنیم...
معمولا ما بیشتر ، شب ها دور هم جمع میشدیم توی پادگان ......
بعداز نماز آقا منبر میرفت و دو یا سه تا از بچه های هیکل دار قبل از تمام شدن منبر اطراف منبر مستقر میشدن و میکرفون رو در اختیار میگرفتن و ما میرفتیم و کار عزاداری شروع میشد و آخرش هم میکرفون رو به بقیه میدادیم... ماها به سبک تهرونی ها میخوندیم و تازه حسین جان گفتن رسم شده بود ... در میان سایر رزمندگان شور خوندن مرسوم نبود.. تازه شور معروف جبهه داشت فراگیر میشد ..که آخر سینه زنی میخوندن..قال رسول الله نور عینی..حسن و منی انا من حسینی...حسین جان کربلا..حسین حسین .
و بعد هم شور حسین جان...ما رزمنده های تهرانی وقتی شور میگرفتیم سایر رزمندگان شهرستان ها با تعجب به ما نگاه میکردند که چگونه بر سر و سینه میزنیم...
روز تاسوعا و عاشورا هم عزاداری حسینیه قدس پادگان رو اداره کردیم...تبلیغات چی ها اعتراض کردن اما به جایی نرسید... اونا دوست داشتن به سبک آهنگران و سنت های عزاداری جنوبی ها کار جلو بره اما تهرونی ها غالب شدن... البته اینها که گفتم با جنگ و دعوا نبود همه با صفا و صمیمیت بود و در عزاداری ها همه همراه میشدند...ظهر عاشورا توی حسینیه پادگان جای سوزن انداختن نبود.. رزمندگان تیپ و لشگرها غیر تهرانی تقریبا در پادگان ابوذر و اطراف مستقر شده بودن اما رزمندگان لشگر27 و 10 هنوز در دو کوهه بودن...
اون سال بعد از محرم قرار بود عملیاتی روی #ارتفاع_بمو بشه و ما برای مقدمات اون عملیات لازم بود در منطقه باشیم و این محرم تنها محرمی بود که توی جبهه بودم
یادش بخیر
🔷و یاد فرمانده ما #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی که اون موقع معاون گردان تخریب لشگر10 بود بخیر که من رو تشویق به خوندن میکرد و خودش هم میونداری میکرد..
🔷یاد #شهید_حاج_قاسم_اصغری بخیر که در رساندن میکرفن کمک میکرد و یاد همه ی اون سینه زنها..
🔷یاد #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده تخریب بخیر که توی اون ماه محرم در #خانقاه_بازی_دراز محرم شده و تک و تنها مشغول خودسازی بود.
🔷و یاد اون پیرمرد یزدی بخیر که توی حسینیه با اون لهجه قشنگی میگفت: خدا پدر و مادر همه تون رو بیامرزه...
#جامانده_از_شهدا
(جعفر طهماسبی)
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🔸🍃 #گریه_های_فرمانده_در_فراق_همسنگرانش
به مناسبت #سومین_سالگرد
#شهادت_شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_احمد_غلامی

یکهفته به #ماه_محرم سال 63 مونده بود که از جنوب رفتیم برای مقدمات عملیاتی که در پیش بود به غرب و درسرآبگرم سرپل ذهاب مستقر شدیم
شب ها بعضی از #بچه_های_تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی اطراف" #ارتفاع_بمو " میرفتند و یه تعداد دیگه از بچه ها هم با #شهید_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدونهای مین #بازی_دراز اعزام میشدند. معمولا بچه هایی که برای پاکسازی میرفتند نزدیک غروب آفتاب به مقر تخریب در سرآبگرم برمیگشتند و تا میرسیدند وضو میگرفتند وداخل حسینیه مقر نماز جماعت مغرب و عشاء رو میخوندند و بعد به اطاق هاشون میرفتند.
یه روز که غروب اومدیم برای نماز یه نفر رو توی صف جماعت دیدیم که دوتا عصا کنارش بود و با شهید حاج سید محمد زینال حسینی که اون موقع معاونت گردان تخریب بود گرم صحبت است.
از ظاهر کار معلوم بود آدم معمولی نیست چون شهید سید محمد خاضعانه مقابلش نشسته بود بچه ها صف های نماز رو تشکیل دادند و شهید نوریان جلو ایستاد و نماز رو به جماعت خوندیم و بلافاصله شهید سید محمد اعلام کرد که برادرها در حسینیه تشریف داشته باشند تا از بیانات برادر #حاج_احمد_غلامی جانشین تیپ سیدالشهداء(ع) استفاده کنیم.
تازه ما فهمیدیم این مهمان عزیز امشب ما حاج احمد غلامی است. حاج احمد در #عملیات_خیبر به شدت مجروح شده بود و برای درمان چند ماهی از جبهه دور بود .
حاج احمد در اون نورکم فانوس توی حسینیه سرآبگرم در جمع بچه های تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) لب به سخن گشود. سال هاست که از اون شب میگذره فقط چیزی که از صحبت های حاج احمد به یاد دارم این هاست.
بچه ها ما در عملیات خیبر بدن های زیادی از همسنگرانمون رو جا گذاشتیم این ها از برادر برای ما عزیزتر بودن . این ها برای خانواده هاشون عزیز بودند.
چقدر ما به بالایی ها گفتیم اصرارنداشته باشید ما از این مسیر به دشمن حمله کنیم. دشمن این مسیر رو به این راحتی نمیگذاره باز بشه گوش ندادند و ما مجبور شدیم تمام دارو ندارمون رو خرج کنیم و نتیجه اش شد این همه پیکری که روی زمین گذاشتیم ..
حاج احمد کلامش به اینجاها که رسید دیگه صداش میلرزید و بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و بقیه اش رو ادامه نداد و من هم دیدم فضا آماده است برای روضه خوندن معطلش نکردم و از پیکرهای جامانده عریان وبی کفن کربلا خوندم وغوغایی شد.
برنامه که تموم شد همه دور حاج احمد رو گرفتند و باهاش رو بوسی کردند.
اتفاقا چند وقت قبل از شهادتش اون شب رو به یاد حاج احمد آوردم و حالش تغییر کرد.
حاج احمد غلامی از اون فرماندهانی بود که نیروش برایش خیلی اهمیت داشت. غم و شادی بسیجی ها و پاسدارها غم وشادی حاج احمد بود.و همیشه در هر ماموریتی همه ی هم وغمش رو میگذاشت که تلفات حداقل باشه..و شاید هم با همین روحیه به جنگ تکفیری های پلید در سوریه و عراق رفت.
اورفت تا بلکه با تدبیرش در مقابله با دشمن ، حافظ جان مدافعان حرم باشد و چه زیبا خداوند عزیز مزدش را داد. در65 سالگی مهاجرت کرد و محاسنش به خون سرش رنگین شد.
وقتی درمعراج شهدای تهران به همراه همسر و تنها دخترش کنار تابوت نشستم و روپوش صورتش کنار رفت وچهره کبودش هویدا شد سرم رو به صورتش نزدیک کردم و آهسته در گوشش گفتم: حاجی تنها خوری کردی.
قرارمون این نبود.
و میکروفن رو دست گرفتم و این مرثیه را خوندم..
ای پدر و مادرمن به فدای لب عطشان تو
نیزه وشمشیر وسنان کفن پیکر عریان تو..
وقتی هم که حاج احمد رو توی خونه قبرگذاشتم و مشغول باز کردن بندهای کفنش شدم توی اون هیاهو هم در گوشش گفتم حاج احمد ماها هم آرزوی شهادت داریم برای ماهم دعاکن.
جامونده از شهداء : جعفرطهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹

#یاد_رفیقان_سفر_کرده_بخیر
عاشق و شیدای اهل بیت(ع)
#سردار_شهید_محمد_زند

مولوی در مثنوی معنوی ابیاتی داره واقعا شرح حال #شهید_محمد_زندی است
جایی که میگوید:
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق اصطرلاب اسرار خداست
عاشقی گر زین سر و گر زان سرست
عاقبت ما را بدان سر رهبرست

آشنایی بنده با این شهید برمیگرده به پائیز سال 63
بعد از ماه محرم بود که #شهید_نوریان فرمانده ما ، جمعی از #بچه_های_تخریب لشگر ده رو جدا کرد و زیر #ارتفاع_بمو در مقری که به نام #مقر_ادوات معروف بود در کنار یه قبرستان مستقر کرد.
ما شب ها میرفتیم جلو و در اطراف #تپه_منافقین که در اون منطقه مستقر بودند #مین_گذاری میکردیم
بردن #مین_های TX50 با قاطر و اون هم شب ، زیر پای دشمن و کار گذاشتن آنها واقعا کار سختی بود.
صبح هم برای نماز صبح خسته برمیگشتیم و در مقر استراحت میکردیم.
جمعه ها به ما استراحت داده بود و از جلو رفتن و مین گذاری معاف بودیم.
کنار مقر ما یک چند تا اطاقک حمام بود که رزمنده هایی که توی منطقه بودند استفاده میکردند.
در نزدیکی ما و در خط پدافندی بچه های #گردان_کمیل_لشگر_27 مستقر بودند و گاهی اوقات با هم گعده میگرفتیم
فرمانده اون بچه ها محمد زندی بود
خودش میگفت بچه #میدون_منیریه تهران است
فرمانده ای به نهایت ادب و تواضع.
میگفت: #عاشق_بچه_های_تخریب است
چندین بار نزدیک مقرمون با هم روبرو شده بودیم.
یه روز اومد پیش ما یادم نمیاد چیکار داشت اما قبل از ظهر بود و من هم داخل چادر یه نوار از سخنرانی های های #شیخ_حسین_انصاریان رو گذاشته بود فکر کنم نوار #مقام_شهید بود. داشت سخنرانی پخش میشد و من هم با دوستان مشغول بودیم
محمد زندی همون درب چادر نشست و بعد از چند لحظه دیدم سرش رو داخل دوتا زانوش گرفت و چفیه سفید رنگش رو هم روی سرش کشید و رفت توی حال...
شاید به دقیقه نرسید که صدای هق هق گریه اش بلند شد.
میخواست صداش رو مخفی کنه اما نمیشد
کاری کرد که ما هم در چادر همراه او شدیم
نیم ساعت طول کشید و ما با گریه شهید زندی گریه میکردیم.
نوار که تمام شد سرش رو بلند کرد و با چفیه اش اشکش رو پاک کرد.
چشمهاش کاسه ی خون بود.
بعد یک معذرت خواهی از بچه ها کرد که خاطرتون رو مکدر کردم.
شهید محمد که خداحافظی کرد و رفت ما تازه به خودمون اومدیم
#شهید_حسن_پردازی_مقدم
#شهید_داوود_طاهری
#شهید_اربابیان
#شهید_مصطفی_مبینی
هم اونجا بودند.
با #شهید_حسن یه نگاهی به هم کردیم
به حسن گفتم بابا این ها کجا هستند و ما کجا.
بعد از اون هم چند بار دیگه به مناسبتی شهید محمد رو دیدم..
#شهید_محمد_زندی در #عملیات_بیت_المقدس_2 در سرمای منفی 20 درجه از ارتفاعات مشرف به #شهر_ماووت به دیدار خدا رفت.
گفتم قبل از محرم یادی از این شهید کرده باشم.
شهدایی که حسینی بودند و حسینی رفتند
اون هایی که دغدغه مجالس سیدالشهداء(ع) رو داشتند
اون ور هم که رفتند این ور رو میپاند
از همسنگرانشون بیش از همه توقع دارند.
یاد همشون بخیر

رفتند چه جانسوز و گذشتند چه دلگیر
آن سینه زنان حرمت دسته به دسته
#جامانده_از_شهدا
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
🔸🍃 #گریه_های_فرمانده_در_فراق_همسنگرانش
به مناسبت #سومین_سالگرد
#شهادت_شهید_مدافع_حرم
#شهید_حاج_احمد_غلامی

یکهفته به #ماه_محرم سال 63 مونده بود که از جنوب رفتیم برای مقدمات عملیاتی که در پیش بود به غرب و درسرآبگرم سرپل ذهاب مستقر شدیم
شب ها بعضی از #بچه_های_تخریب به همراه برادران اطلاعات عملیات برای شناسایی اطراف" #ارتفاع_بمو " میرفتند و یه تعداد دیگه از بچه ها هم با #شهید_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 برای پاکسازی میدونهای مین #بازی_دراز اعزام میشدند. معمولا بچه هایی که برای پاکسازی میرفتند نزدیک غروب آفتاب به مقر تخریب در سرآبگرم برمیگشتند و تا میرسیدند وضو میگرفتند وداخل حسینیه مقر نماز جماعت مغرب و عشاء رو میخوندند و بعد به اطاق هاشون میرفتند.
یه روز که غروب اومدیم برای نماز یه نفر رو توی صف جماعت دیدیم که دوتا عصا کنارش بود و با شهید حاج سید محمد زینال حسینی که اون موقع معاونت گردان تخریب بود گرم صحبت است.
از ظاهر کار معلوم بود آدم معمولی نیست چون شهید سید محمد خاضعانه مقابلش نشسته بود بچه ها صف های نماز رو تشکیل دادند و شهید نوریان جلو ایستاد و نماز رو به جماعت خوندیم و بلافاصله شهید سید محمد اعلام کرد که برادرها در حسینیه تشریف داشته باشند تا از بیانات برادر #حاج_احمد_غلامی جانشین تیپ سیدالشهداء(ع) استفاده کنیم.
تازه ما فهمیدیم این مهمان عزیز امشب ما حاج احمد غلامی است. حاج احمد در #عملیات_خیبر به شدت مجروح شده بود و برای درمان چند ماهی از جبهه دور بود .
حاج احمد در اون نورکم فانوس توی حسینیه سرآبگرم در جمع بچه های تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) لب به سخن گشود. سال هاست که از اون شب میگذره فقط چیزی که از صحبت های حاج احمد به یاد دارم این هاست.
بچه ها ما در عملیات خیبر بدن های زیادی از همسنگرانمون رو جا گذاشتیم این ها از برادر برای ما عزیزتر بودن . این ها برای خانواده هاشون عزیز بودند.
چقدر ما به بالایی ها گفتیم اصرارنداشته باشید ما از این مسیر به دشمن حمله کنیم. دشمن این مسیر رو به این راحتی نمیگذاره باز بشه گوش ندادند و ما مجبور شدیم تمام دارو ندارمون رو خرج کنیم و نتیجه اش شد این همه پیکری که روی زمین گذاشتیم ..
حاج احمد کلامش به اینجاها که رسید دیگه صداش میلرزید و بغضش ترکید و شروع کرد گریه کردن و بقیه اش رو ادامه نداد و من هم دیدم فضا آماده است برای روضه خوندن معطلش نکردم و از پیکرهای جامانده عریان وبی کفن کربلا خوندم وغوغایی شد.
برنامه که تموم شد همه دور حاج احمد رو گرفتند و باهاش رو بوسی کردند.
اتفاقا چند وقت قبل از شهادتش اون شب رو به یاد حاج احمد آوردم و حالش تغییر کرد.
حاج احمد غلامی از اون فرماندهانی بود که نیروش برایش خیلی اهمیت داشت. غم و شادی بسیجی ها و پاسدارها غم وشادی حاج احمد بود.و همیشه در هر ماموریتی همه ی هم وغمش رو میگذاشت که تلفات حداقل باشه..و شاید هم با همین روحیه به جنگ تکفیری های پلید در سوریه و عراق رفت.
اورفت تا بلکه با تدبیرش در مقابله با دشمن ، حافظ جان مدافعان حرم باشد و چه زیبا خداوند عزیز مزدش را داد. در65 سالگی مهاجرت کرد و محاسنش به خون سرش رنگین شد.
وقتی درمعراج شهدای تهران به همراه همسر و تنها دخترش کنار تابوت نشستم و روپوش صورتش کنار رفت وچهره کبودش هویدا شد سرم رو به صورتش نزدیک کردم و آهسته در گوشش گفتم: حاجی تنها خوری کردی.
قرارمون این نبود.
و میکروفن رو دست گرفتم و این مرثیه را خوندم..
ای پدر و مادرمن به فدای لب عطشان تو
نیزه وشمشیر وسنان کفن پیکر عریان تو..
وقتی هم که حاج احمد رو توی خونه قبرگذاشتم و مشغول باز کردن بندهای کفنش شدم توی اون هیاهو هم در گوشش گفتم حاج احمد ماها هم آرزوی شهادت داریم برای ماهم دعاکن.
جامونده از شهداء : جعفرطهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
وقتی #شهید_مهدی_زین_الدین_به_شهادت_رسید
اون روزی که ایشون شهید شد #بچه_های_تخریب_لشگر_10 پا یین #ارتفاع_بمو مشغول پاکسازی #میدان_مین بودند
هرروز از جاده ای میگذشتیم که #شهید_زین_الدین کمین خورد
غروب که به سمت مقرمون در #جوانرود برمیگشتیم خبردار شدیم ماشین شهید #مهدی_زین_الدین در کمین کومله قرار گرفته و به همراه برادرش شهید شده
روحشون شاد و یاد اون روزها بخیر
امروز اون سرزمین داغدار زلزله است
یاد همه به حق پیوستگان این حادثه گرامیباد
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel