💠 اخلاق الهی 💠

#مدیر
Канал
Логотип телеграм канала 💠 اخلاق الهی 💠
@AKHLAGH_ELAHIПродвигать
10,52 тыс.
подписчиков
6,39 тыс.
фото
3,55 тыс.
видео
5,55 тыс.
ссылок
💎در این دنیایی که دارند از همه طرف ما را از خدا دور میکنند بیاییم خودمونا بندازیم تو دامن خدا. ❄ سعی میکنیم تو این هیاهو دلهامونا خدایی و اخلاق مونا الهی کنیم. 💟 اخلاق الهی در ایتا: https://eitaa.com/joinchat/1515388948Ce1ae743294 ادمین @sadegh1771
#داستانک

هیچ وقت یادم نمی ره چند سال پیش، اولین روز سرباز معلمیم بود.
صبح شنبه اول مهر بود.
درطی مسافتی طولانی بالاخره به مجتمع رسیدم، با همکارم،
هردوتامون تو یه مدرسه قراربود؛ باشیم، رفتیم مجتمع که کتابای دانش آموزانمون رو ازمدیر تحویل بگیریم.
#مدیر به نقشه ی روی دیوار اشاره کرد
گفت شما افتادین اینجا ...
بالبخندی از سر تمسخر!!
پشت این هشت ها (۸۸۸۸)
متاسفانه منظورش از ۸ پشت کوهی بود
منظورش دانش آموزان معصومی بود که جاده نداشتند ومجبور بودیم ازکوههای صعب العبور کوهستانی ساعت ها پیاده روی کنیم تا وجود نازنینشون رو نظاره کنیم
مدرسه که چه عرض کنم!
یه خونه مخروبه ی درب وداغون که گردوخاکش نیم ساعت روهوا بود
سقفش کاه گلی بود، زمستونا با اندک بارشی چکه میکرد.
چندتا میز کهنه و حدود ۵۰ تا کتاب داستان کهنه ی آویزان رو طناب.
بچه ها زنگ تفریح هیچی نداشتن بخورن دم در مدرسه یه درخت وحشی بود که بچه ها میوه های نرسیده ی تلخشو میخوردن...
کیف نداشتن و کتاباشونو داخل گونی برنج می گذاشتن که با اندک بارشی کتابا باد می کرد و صفحاتش رفته رفته ازبین می رفت.
یه بخاری چوبی بود که نوبتی روزی چندتا از بچه ها کنده ی درخت از خونه شون میاوردن تا باهاش درامان بمانند از زمهریر زمستان ناجوانمرد...
بچه های معصوم گله ای نداشتن
آخه خیلی کم پیش می اومد بیان شهر
فکر میکردن همه جا اینجوریه
تنها سلاحشون درمیان اون طبیعت سخت و خشن و از طرفی هم بکر و دوردست، سلاح ایمان و امید بود
امید به دیدن فرداهایی بهتر
وتلاشهای معلمانی دلسوز برای تحقق این امید.

آری! تنها گناهشون پشت کوه نشینی بود، و سادگی
وسادگی پاک ترین خطای دنیاست.
دوربودن از قیل و قال شهر
به دوراز ترافیک و خیانت ودروغ و ریا و تزویر...
ساده بودن به سان آب زلال
دستهاشون پینه بسته بود.
خونه هاشون کاه گلی بود.
اما دلشون گرم گرم وعشقی به زندگی در عمق نگاهشان موج می زد.
آقای مدیر مجتمع خداقوت!
که اولین روزکاری به معلمانت و دانش آموزانت امید میدادی برای فتح قله های بالاتر.

ناخودآگاه یاد این سخن گهربار ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻬﻤﻦ ﺑﯿﮕﯽ افتادم:

ﺁﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ،
ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﮐﻮﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺮﻭﺕ ﺣﺮﺍﻡ ﺧﻮﺭﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﮐﺸﺎﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ.
ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
وتنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد
تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ!!


کانال اخلاق الهی

💟 @akhlagh_elahi
#داستانک

هیچ وقت یادم نمی ره چند سال پیش، اولین روز سرباز معلمیم بود.
صبح شنبه اول مهر بود.
درطی مسافتی طولانی بالاخره به مجتمع رسیدم، با همکارم،
هردوتامون تو یه مدرسه قراربود؛ باشیم، رفتیم مجتمع که کتابای دانش آموزانمون رو ازمدیر تحویل بگیریم.
#مدیر به نقشه ی روی دیوار اشاره کرد
گفت شما افتادین اینجا ...
بالبخندی از سر تمسخر!!
پشت این هشت ها (۸۸۸۸)
متاسفانه منظورش از ۸ پشت کوهی بود
منظورش دانش آموزان معصومی بود که جاده نداشتند ومجبور بودیم ازکوههای صعب العبور کوهستانی ساعت ها پیاده روی کنیم تا وجود نازنینشون رو نظاره کنیم
مدرسه که چه عرض کنم!
یه خونه مخروبه ی درب وداغون که گردوخاکش نیم ساعت روهوا بود
سقفش کاه گلی بود، زمستونا با اندک بارشی چکه میکرد.
چندتا میز کهنه و حدود ۵۰ تا کتاب داستان کهنه ی آویزان رو طناب.
بچه ها زنگ تفریح هیچی نداشتن بخورن دم در مدرسه یه درخت وحشی بود که بچه ها میوه های نرسیده ی تلخشو میخوردن...
کیف نداشتن و کتاباشونو داخل گونی برنج می گذاشتن که با اندک بارشی کتابا باد می کرد و صفحاتش رفته رفته ازبین می رفت.
یه بخاری چوبی بود که نوبتی روزی چندتا از بچه ها کنده ی درخت از خونه شون میاوردن تا باهاش درامان بمانند از زمهریر زمستان ناجوانمرد...
بچه های معصوم گله ای نداشتن
آخه خیلی کم پیش می اومد بیان شهر
فکر میکردن همه جا اینجوریه
تنها سلاحشون درمیان اون طبیعت سخت و خشن و از طرفی هم بکر و دوردست، سلاح ایمان و امید بود
امید به دیدن فرداهایی بهتر
وتلاشهای معلمانی دلسوز برای تحقق این امید.

آری! تنها گناهشون پشت کوه نشینی بود، و سادگی
وسادگی پاک ترین خطای دنیاست.
دوربودن از قیل و قال شهر
به دوراز ترافیک و خیانت ودروغ و ریا و تزویر...
ساده بودن به سان آب زلال
دستهاشون پینه بسته بود.
خونه هاشون کاه گلی بود.
اما دلشون گرم گرم وعشقی به زندگی در عمق نگاهشان موج می زد.
آقای مدیر مجتمع خداقوت!
که اولین روزکاری به معلمانت و دانش آموزانت امید میدادی برای فتح قله های بالاتر.

ناخودآگاه یاد این سخن گهربار ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻬﻤﻦ ﺑﯿﮕﯽ افتادم:

ﺁﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ،
ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﮐﻮﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺮﻭﺕ ﺣﺮﺍﻡ ﺧﻮﺭﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﮐﺸﺎﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ.
ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
وتنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد
تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ!!


کانال اخلاق الهی

💟 @akhlagh_elahi
#داستانک

هیچ وقت یادم نمی ره چند سال پیش، اولین روز سرباز معلمیم بود.
صبح شنبه اول مهر بود.
درطی مسافتی طولانی بالاخره به مجتمع رسیدم، با همکارم،
هردوتامون تو یه مدرسه قراربود؛ باشیم، رفتیم مجتمع که کتابای دانش آموزانمون رو ازمدیر تحویل بگیریم.
#مدیر به نقشه ی روی دیوار اشاره کرد
گفت شما افتادین اینجا ...
بالبخندی از سر تمسخر!!
پشت این هشت ها (۸۸۸۸)
متاسفانه منظورش از ۸ پشت کوهی بود
منظورش دانش آموزان معصومی بود که جاده نداشتند ومجبور بودیم ازکوههای صعب العبور کوهستانی ساعت ها پیاده روی کنیم تا وجود نازنینشون رو نظاره کنیم
مدرسه که چه عرض کنم!
یه خونه مخروبه ی درب وداغون که گردوخاکش نیم ساعت روهوا بود
سقفش کاه گلی بود، زمستونا با اندک بارشی چکه میکرد.
چندتا میز کهنه و حدود ۵۰ تا کتاب داستان کهنه ی آویزان رو طناب.
بچه ها زنگ تفریح هیچی نداشتن بخورن دم در مدرسه یه درخت وحشی بود که بچه ها میوه های نرسیده ی تلخشو میخوردن...
کیف نداشتن و کتاباشونو داخل گونی برنج می گذاشتن که با اندک بارشی کتابا باد می کرد و صفحاتش رفته رفته ازبین می رفت.
یه بخاری چوبی بود که نوبتی روزی چندتا از بچه ها کنده ی درخت از خونه شون میاوردن تا باهاش درامان بمانند از زمهریر زمستان ناجوانمرد...
بچه های معصوم گله ای نداشتن
آخه خیلی کم پیش می اومد بیان شهر
فکر میکردن همه جا اینجوریه
تنها سلاحشون درمیان اون طبیعت سخت و خشن و از طرفی هم بکر و دوردست، سلاح ایمان و امید بود
امید به دیدن فرداهایی بهتر
وتلاشهای معلمانی دلسوز برای تحقق این امید.

آری! تنها گناهشون پشت کوه نشینی بود، و سادگی
وسادگی پاک ترین خطای دنیاست.
دوربودن از قیل و قال شهر
به دوراز ترافیک و خیانت ودروغ و ریا و تزویر...
ساده بودن به سان آب زلال
دستهاشون پینه بسته بود.
خونه هاشون کاه گلی بود.
اما دلشون گرم گرم وعشقی به زندگی در عمق نگاهشان موج می زد.
آقای مدیر مجتمع خداقوت!
که اولین روزکاری به معلمانت و دانش آموزانت امید میدادی برای فتح قله های بالاتر.

ناخودآگاه یاد این سخن گهربار ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻬﻤﻦ ﺑﯿﮕﯽ افتادم:

ﺁﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ،
ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﮐﻮﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺮﻭﺕ ﺣﺮﺍﻡ ﺧﻮﺭﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﮐﺸﺎﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ.
ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
وتنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد
تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ!!


کانال اخلاق الهی

💟 @akhlagh_elahi
#داستانک

هیچ وقت یادم نمی ره چند سال پیش، اولین روز سرباز معلمیم بود.
صبح شنبه اول مهر بود.
درطی مسافتی طولانی بالاخره به مجتمع رسیدم، با همکارم،
هردوتامون تو یه مدرسه قراربود؛ باشیم، رفتیم مجتمع که کتابای دانش آموزانمون رو ازمدیر تحویل بگیریم.
#مدیر به نقشه ی روی دیوار اشاره کرد
گفت شما افتادین اینجا ...
بالبخندی از سر تمسخر!!
پشت این هشت ها (۸۸۸۸)
متاسفانه منظورش از ۸ پشت کوهی بود
منظورش دانش آموزان معصومی بود که جاده نداشتند ومجبور بودیم ازکوههای صعب العبور کوهستانی ساعت ها پیاده روی کنیم تا وجود نازنینشون رو نظاره کنیم
مدرسه که چه عرض کنم!
یه خونه مخروبه ی درب وداغون که گردوخاکش نیم ساعت روهوا بود
سقفش کاه گلی بود، زمستونا با اندک بارشی چکه میکرد.
چندتا میز کهنه و حدود ۵۰ تا کتاب داستان کهنه ی آویزان رو طناب.
بچه ها زنگ تفریح هیچی نداشتن بخورن دم در مدرسه یه درخت وحشی بود که بچه ها میوه های نرسیده ی تلخشو میخوردن...
کیف نداشتن و کتاباشونو داخل گونی برنج می گذاشتن که با اندک بارشی کتابا باد می کرد و صفحاتش رفته رفته ازبین می رفت.
یه بخاری چوبی بود که نوبتی روزی چندتا از بچه ها کنده ی درخت از خونه شون میاوردن تا باهاش درامان بمانند از زمهریر زمستان ناجوانمرد...
بچه های معصوم گله ای نداشتن
آخه خیلی کم پیش می اومد بیان شهر
فکر میکردن همه جا اینجوریه
تنها سلاحشون درمیان اون طبیعت سخت و خشن و از طرفی هم بکر و دوردست، سلاح ایمان و امید بود
امید به دیدن فرداهایی بهتر
وتلاشهای معلمانی دلسوز برای تحقق این امید.

آری! تنها گناهشون پشت کوه نشینی بود، و سادگی
وسادگی پاک ترین خطای دنیاست.
دوربودن از قیل و قال شهر
به دوراز ترافیک و خیانت ودروغ و ریا و تزویر...
ساده بودن به سان آب زلال
دستهاشون پینه بسته بود.
خونه هاشون کاه گلی بود.
اما دلشون گرم گرم وعشقی به زندگی در عمق نگاهشان موج می زد.
آقای مدیر مجتمع خداقوت!
که اولین روزکاری به معلمانت و دانش آموزانت امید میدادی برای فتح قله های بالاتر.

ناخودآگاه یاد این سخن گهربار ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻬﻤﻦ ﺑﯿﮕﯽ افتادم:

ﺁﺭﯼ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ،
ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﺍﯾﻨﻮﺭ ﮐﻮﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺮﻭﺕ ﺣﺮﺍﻡ ﺧﻮﺭﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺵ ﮐﺸﺎﻧﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﻟﯿﻠﺶ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻢ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ:
ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ.
ﺗﺮﺟﯿﺢ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ.
وتنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد
تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ!!


کانال اخلاق الهی

💟 @akhlagh_elahi