نج،روستای من و تو

💕 @rostaye_noj 💕
ترا به خدا میسپارم #نج
روستای #زیبای من

بین من وتو #لحظه به لحظه
خط #تیره اضافه میشود
بدرود
دیار اشنا تو میمانی
ولی من...........
خاطراتت را فراموش
نمیکنم
از چشمه #سارانت که سیرابم
کرد
ابشارها ورودهای خروشانت
نهرهای جاری از آب
کوه های سر به اسمان کشیده
کشتزارهای #قشنگ و زیبایت
باغها با درختان وشکوفه
وگلهای دلنواز
مردمی مهربان وساده
صدای هی هی چوبان
از دامن کوه ها #صدای زنگ
رمه دام دامی بر گردن وتها
چه دلنشین
بود صدای #سوت سلنج بر فراز #کوه ها و آواز بلدر چین
که میگفت بد بده بد بده
و ان پرنده ناشناس و زیبا
که #کوکی کوکی میگفت
صبحگاهان صدای پای
آب هراز
منظره زیبای ز یاران
#لیور و #لیور_کلا
با دشتی دلنوار
نهرها و آبشار باشکوه
مدتیست شانه بسر تنهاست
#تیکا و #پرستو همه جا
اواز خوان
غروبهایت #هملاتکر،چقدر باشکوه بود
اومیلا از روی سنگها میپرید
و دم تکان میداد
شغالکی پشت #سنگها گوش تیز کرده بود
وبه خرگوشی که مشغول بازی بود #خیره شد
برزگران یکی یکی با بار اسب وقاطر از بالایی به روستا بر میگشتند
بزغاله ای مست پرش کنان
بدنبال پسرک با پدر به خانه میرفتند
یکی یکی چراغهای خانه ها روشن میشد
من به فاصله ها فکر میکردم
که هر لحظه زیاد میشود
شاید دوباره این مناظر تکرار شود ولی #لحظه ها دیگر برنمیگردند
تو میمانی همیشه #سبز
همیشه #خرم
من میروم همیشه #تنها
همیشه #غمگین
شاید دستهایم یادگاری بمانند
تا تو در سپیده دم مرا یاد کنی در غروبهای رویاییت،از من خبری بگیری
انگاه که نسیم تورا در نوردد #شمیم عطرت را به مشامم برساند
شاید من دوباره بر گردم
بایک بغل #ستاره
بایک بغل #شقایق
روستای #زیبای من
بدرود
🌸 نویسنده آقای #قنبر_علی_صالحی 🌸
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
#کانال_روستای_نج_من و تو
💕 @rostaye_noj 💕

‍ 💕 @rostaye_noj 💕
تقدیم به #من و تو

تازه #آرام شدم
تازه فهمیدم من
نسترن ریشه او #نزد خداست
تازه دیدم که خدا در پس هر
قلعه ی کوه
یک نشانی دارد
که درآن راه روی
میرسی
دشت پراز #لاله سرخ
تازه میخواهم من
بروم سمت #جوانی خودم
درپس پرده #غیب ذهنم
یک نفر را دارم
مثل‌ آن کودک #نوپای درون
او به من میگوید
مهربانی را من
بنشانم به سر پنجره ی #خاطره ها
یاد خوبی کنم از #عهد_قدیم
اوبمن میگوید نگذارم گل سرخی
برود جنگ یکی
زنگی ی مست
شعر من باعث #سرمستی مریم باشد
و #شقایق را به نسیم سحری
ناز کنم
اوبمن میگوید .
باز شعرم خبر از عشق بگوید
دل شب
او بمن میگوید
شعر با #کینه نگویم
که کبوتر برود
شعر اگر نرم بگویم‌ بدرست
چشم ها رو به افق شسته شوند
آن زمان است که در شیشه
و قاب صدفی
دیدن #پنجره ها آسان است
مثل #سهراب_سپهری باشم
که یکی می آید نرم و آهسته بیاید برمن
مثل #نیما باشم
که یکی را بود او چشم براه
در شب تار
و شباهنگامش .
شعر من هم‌ به #تلاجن ارادت دارد
دوستان خوبم
ده ما آفت #امواج گرفته است و کمی سالی خشک
و کمی قهر و دروغ
ده ما گشته کمی #قحطی ی دوغ
ماست هم نوبری چوپان شد
کمی هم کبر و تکبر آمد
یادمان رفت که بهم طعنه بگوییم
گاهی
یادمان رفت که بگوییم به هم
آب را #گل نکنید
درپس آب گل آلوده که رفته است
بزراعتگه دل
حاصلش هرزه #گیاهی تلخ است
حاصلش رنگ کبودیست
که #یاس
میگریزد که نگیرد زکبودی
رنگی
من نه #سهرابم من
نه که از کاشانم
زاده البرزم
#مرد_کوهستانم
چه تفاوت دارد
هرکجایی باشم زاده ی ایرانم
نوبتی هم باشد نوبت گفتن من
باشمایم مردم
آب را گل نکنید
شاید این سهراب است
آمده در خوابم .

💕 آقای #حمید_مقدم مرد کوهستان💕
💕 @rostaye_noj 💕