فقط ده روز ماندهبود..(دربارهی گریزناپذیر بودن
اعتراضات ۱۴۰۱ از منظر اجتماعی)
فقط ده روز مانده بود. من نمیدانستم که این نوشته، در چه لحظههای غریبی نوشته میشود.. فقط ده روز...
فقط حدود ده روز پیش از
اعتراضات مطلبی در همینجا نوشتم: "
کدام مشهد؟ کدام قم؟ دربارهی بیخبری ما از پیشرویهای آرام عرف". این حدود نیمه شهریور
۱۴۰۱ بود. کمتر از ده روز مانده به
اعتراضات مهسا..
در آنجا بر مبنای مشاهداتم نوشتم که شکاف میان عرف پوشش و سیاستگذاری رسمی و خواست حاکمان، به حد غریبی عمیق شدهاست. حتی در قم و مشهد. آنجا عینا نوشتهبودم:
"
گفته بودم: عرف است که در نهایت پیروز میشود. خطا کردم! عرف، همین الان هم پیروز شده است! عرف دارد آن بیرون، در مشهد و قم و تهران و یزد و أصفهان، کارش را بیصدا پیش میبرد. ماییم که نمیبینیم. ماییم که جا ماندهایم. ... جامعه، با پیچیدگیاش، مثل همیشه ما را غافلگیر میکند.".
برای دانشجوی جامعهشناسی و علومانسانی، درک افزایش روزافزون این فاصله سخت نبود. نشانهها مدتها بود فریاد میزدند: عرف از سیاستگذاری رسمی فرسنگها فاصله گرفتهاست. حاکمان اما گوششان بدهکار نبود. تازه، بر فشار خود بر عرف نیز میافزودند: دیگر به زنان با پوشش نامطلوب حاکمان، خدمات عادی (مترو و اتوبوس و ...) نمیدهیم. کافهها تحت فشار بودند. گشتهای خیابانی روز به روز سختگیر میشدند. رسانههای رسمی، عرف جامعه را ندیده میگرفتند و سودای بازگشت دههی شصت را داشتند.
حالا فقط لحظهی گسست معلوم نبود.
حالا که به این متن برمیگردم، احساسی دوگانه دارم: هم از دانشجوی جامعهشناسی بودنم حس خوبی دارم. جامعهشناسی که به من آموخته عرف را جدی بگیرم و نشانههای تغییرش را بیابم.
و از سویی، حسرت و خشم.. که اگر این صداها، در این دههها شنیده میشد، چه جانهای عزیز که از دست نمیرفت.. چه سرمایهها که نمیسوخت.. اگر صدای عرف را میشنیدند و به جنگش نمیرفتند...
جامعه زخم میخورد، اما از پا نمیافتد. عرف، پیش میرود. باشیم یا نباشیم، عرف، بالاخره راه خود را باز میکند.
راهیانه/
@raahianeایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
#از_رنجی_که_میبریم/
#جامعه/
#عرف/
#اعتراضات_۱۴۰۱/
#روشنا