صبحانه با زرافهها/۸
📽️از بیرون به درون آمدهام:
از منظر به نظّاره، به ناظر
📽️کجا بودیم!؟
ببخشید که چند قسمتی شد این مطلب!
مخاطبان تلگرام و اینستاگرام بیشتر از این حوصله، و خود پلتفرمها هم ظرفیت ندارند، کاراکتر اضافی جا نمیدهند و میتوان فرصت داد به خود و همه چیز... ؛ بگذریم!
بهترین فیلم و برگزیده بزرگان سینمایی در دههها،
همشهری کین (اورسن ولز) را چند باری به فنهای سینما توصیه کردم، بعداً از دلخوریشان به من گفتند؛ این چی بود!؟
حتی کسانی همین حس را در رابطه با
سرگیجه (هیچکاک) داشتند! آدم شاخ در میآورد!
دیگر حساب
صبحانه با... مشخص است. اینکه نگاه یکی مثل من، شما را ترغیب کند یک چیز است، اینکه واقعا مخاطب بداند که به تماشای چه فیلمی مینشیند، یک چیز دیگر.
انتظاری نیست، تهاش یک فیلم میبینیم که از آن چند تای دیگر یا بهتر است یا بدتر.
بنابراین انتظار الکی خوب نیست. فقط باید فیلم خوب را پیدا کرد و دید و لذتاش را برد و خلاص.
(عقد که نکردهایم!)
من از «نمادشناسی» و ترجمه اینکه زرافهها چیستند، نه سر در میآورم و نه میلی به دانستناش دارم. همینکه فضای فیلم، روزنهای به بیرون میدهد، خوب است و شاید هم هیچ ربطی نباشد، مهم نیست.
اینکه دو پلان هم با یک گاو داریم، واقعا چه دخلی به کلیت داستان دارد؟ اگر برای شما یک جا یک سوال و گرهای ایجاد میکند، خب خوب است بهشرطی که از کار و کادر بیرون نزند.
ترجمه هم نشد، نشود، حداقل اینکه اذیتتان نکند، و اضافی نباشد، حل است.
اگر هم قرار بوده این چیزها ربط پیدا کند، حداقل برای من یکی که فعلا پیدا نکرده، اذیت هم نکرده البته، جالب است، شاید جایی به یاری معماری معنای فیلم بیاید، شاید هم نه، مشکلی نیست.
بعضی را هم دیدم که نگران اسپویلشدن داستان بودند! اسپویل شد! وای وای! آخر اسپویلشدن در چنین فیلمی چه محلی از اعراب دارد؟ این فیلمِ اسپویل شدن نیست، داستانش به مفهوم خطی حتی فاقد ارزش دراماتیک است.
اسپویل شدن یعنی نگران قصهای باشی که لو رفتناش کیان فیلم را بر باد دهد، این نوع فیلمها حتی اگر شما بخواهید هم نمیتوانید اسپویلاش کنید.
بلاتشبیه بلاتشبیه، شما از بینندههای «
جاده مالهالند» (دیوید لینچ) استثنائاً درباره داستان بپرسید و حتی بخواهید اسپویلاش کنند؛ گناهش با من! اگر توانستند!
یکی میگفت؛ فیلم میخواهد بگوید «گذشت» داشته باشید! واقعا؟ آنوقت کجا؟
یا فیلم میخواهد بگوید که کمی صبور باشید! عجب! واقعا؟
دیگر چه چیزی میخواهد بگوید؟
شما به یک عروسی دعوت شدهاید، پیشتر حدس میزنید که چه نوعی از رفتار و شیوه برگزاری دارند، چیزکی هم مصرف میکنید که اساسا خودتان از یادتان بروید، اما نمیروید! الکی برای ریفرنس دادن و خندیدن به فیلمهای طنز یک بخش رقص مسخره هم در ابتدای آن تعبیه میکنید، چیز زیادی هم از رقص بیمایه بهرام رادان گیرتان نمیآید، و کلا این صحنهها را وا میدهید، و به عروسی وارد میشوید، از بیرون به درون رفتهاید، و در درون همان بیرون را مشاهده میکنید (وضعیت خیلی خراب است)، حتی همان چیزکی که زدید هم کارگر نمیافتد، و داستان بدون هر جهتی، ادامه مییابد... ؛ درون و بیرون یکی میشود و فضا دلزده، کلا شب دارکی میشود!
ادامه دارد...
@r_dorost