صبحانه با زرافهها/۹
📽️مقصد، مسیر است📽️شگفتا که
صبحانه با... هم مثل فیلمهای طنز لوکلاس این سالها به بازیگران خودش مینازد و فخر میکند!
از نظر تماتیک این یک فول بزرگ برای این فیلم بهحساب میآید؛ از منظر فیلمی که دست ما را میگیرد تا به سرمنزل برساند «که اساسا مقصدی وجود ندارد، مقصد همین مسیر است»، بنابراین مانند فیلمهای جریان اصلی مقصد دادن به مخاطب، اشتباهی بزرگ است. بازیگران مقصد سینما نیستند، هرگز.
ما میدانیم این، کار تبلیغات و پخشکنندهها است که با به رخ کشیدن عناوین و اسامی، مخاطب را به داخل سینما بکشانند، و تهاش هم با هیچی روانهاش کنند.
بازیگران را نمیتوان خرید، و آنها هم آن استعلای معنوی را نمیتوانند به شما بدهند؛ چرا!؟ بهخاطر اینکه خود آنها معطل درک بسیاری از مسائل هستند.
آنونسها و تیزرها را ببینید دقیقا از همان مدل معیوب و مسخره تبلیغات فیلم در شبکه GEM میآید و حداقل که خورند این فیلم نیست و زشت است.
ببینیم بازیگران کیستندمن یکبار برای تولیدکنندگان سینمای فارسی نوشته بودم که «از امین حیایی، بیک ایمانوردی نسازید»، منظور هم این بود که این بازیگر ارزشمند را خراب نکنید.
البته که رضا بیک ایمانوردی بد نبود، اساسا آنها هم در مسیر فعالیتهایشان، هموارکننده راه سینما و رفع خیلی از مشکلات بودند و ارزشهای خودشان را میآفریدند.
منظور من این بود که بین بیک ایمانوردی بودن و بهروز وثوقی شدن، آن جایگاه بهتر را ببینید، اما خب ندیدند و...
۱-
بهرام رادانخیلی بازی کرده، از
شور عشق و «زرشک زرین» برسی به جایی که بهرام رادان بشوی، ساده نیست، اما سینما انتظارش بیشتر از اینها است. دست ما نیست، چیزی که شما را فراتر از یک هنرپیشه موفق سینما میبرد، فراتر از کارهایی است که شما کردهاید!
۲-
پژمان جمشیدیاین بهترین بازی او در تمام دوران فعالیتاش است. نه اینکه واقعا بوده، خیر، در نیمی از فیلم او بیهوش است و این فرصتی داده تا نابازیگری او را نبینیم.
جمشیدی آنقدر در فیلمهای کممایه طنز حضور یافته که مانند آدامس جویده شده، دیگر طعمی ندارد.
اینجا او در برابر سایر بازیگران رسما کم آورده، نمیداند با دستهایش چه کند و در ادای دیالوگها هم موفق نیست، چون خوشمزهبازی نمیتواند در بیاورد و اغراق را اجرا کند، کلا تعطیل شده است.
ما آن سالها میرفتیم راهآهن تا با بچهها سوار مینیبوس بشویم و برویم زمین اکباتان و تمرین کنیم. مجتبی محرمی و مهدی فنونیزاده و چند تایی فوتبالیست اسمی هم بودند. این مینیبوس در فاصله رفت و برگشت، اساسا روی هوا بود، و جمشیدی را انگار از داخل آن وسیله و جوکهایش بیرون کشیدهاند... !
۳-
هوتن شکیباراستش من یکی، امیدی به اینکه از او بازیگر در بیاید نداشتم، حتی در فیلمهای قبلیاش هم نمیتوانستم دلیلی برای حضورش بفهمم! در اینجا شکیبا به فاصله و یکقدمی «هنرپیشه و بازیگری» میرسد، برای همین باز هم تکلیف نامشخص است. گیشه صدایش میکند، گیشهای هم نیست، پس تکلیفش را باید با خودش مشخص کند.
۴-
هادی حجازیفراو رسما میخواهد از قوالب تحمیلی «جریان» بیرون بیاید و بنابراین با پرورش شخصیت، و با فاصله از خودش، راه را کوتاه و دلنشین میکند. شاید زحمتی هم برای کاراکتر دکتر نکشیده باشد، نمیدانم، نمیشناسمش، اما از مثلا چند تکهای که در
داریوش و پلتفرمها از او دیدم، خیلی جلوتر است.
۵-
بیژن بنفشهخواهاو آنقدر در مجموعهها و برنامههای تلویزیون حضور داشته، که هرگز فرصتش را نداشت تا بازی هم بکند و خودش را پیدا کند.
این فیلم مثل یک معجزه برای بنفشهخواه است، یک بازی سرد و بافاصله، و اندازه که راکورد خود را کاملا حفظ میکند، و با حداقل دیالوگ و اجرا، سرانجام به استاندارد بازی میرسد.
ذائقه ایرانی معمولا بازی اوراکت را میپسندد. مثلا وقتی حامد بهداد آمد، داستان بازی در سینمای ما تکان خورد. آن عصبیت و عصیانگری را جور خاص خودش اجرا میکرد، اما همو وقتی نوید محمدزاده آمد، از میدان بهدر شد؛ اورکت بالای اوراکت.
حالا هم طوری که خود محمدزاده قربانی اوراکت خودش شده، هیچ بازیگری نشده!
زودپز را ببینید که چگونه بازیگر به تقلا میافتد تا الکی صحنهها و دیالوگها را زیاد کنند تا مثلا از پارتنر خودش عقب نیفتد، و بعد هم قشنگ میافتد، از حضور در
زودپز قطعا چیزی در نمیآید.
برگردیم به
صبحانه با... ، خود صحت هم بازیهایی کرده است و البته از افتضاحترین بازیگران سینمای ماست، اما اینجا به بنفشهخواه و حجازیفر چه گفته که چنین بازیهایی از ایشان گرفته، باید گفت دمش گرم.
یادمان باشد
یک وقتهایی نداشتن سرمایه، بهتر است از داشتناش.
صحت استعداد بازیگری نداشت، اما الان در فیلم دومش کارش کارستان شده است، حتی بهتر از نتیجه بازیگرهایش.
ادامه دارد...
@r_dorost