کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود

#قسمت_نهم
Канал
Логотип телеграм канала کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
@quran_sutПродвигать
147
подписчиков
2,53 тыс.
фото
461
видео
2,24 тыс.
ссылок
💠 قالَ رَسُولَ الله: «...إِنِّی تَارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَین کتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَهْلَ بَیتِی عِتْرَتِی..» 🔰 پیج اینستاگرام کانون : 🔹 instagram.com/quran_sut
کانون قرآن و عترت دانشگاه صنعتی شاهرود
🌒🌓🌔🌕 🌷💐🌸 🌹 🌺 شاهرخ، حرّ انقلاب اسلامی 1⃣ #قسمت_هشتم ⬅️ #سال_۱۳۵۷ 🗣 عباس شیرازی(از دوستان قدیمی شاهرخ) 📝اوایل سال ۱۳۵۷ بود که شاهرخ به کاباره میامی می رفت.جایی بسیار بزرگ تر از کاباره قبلی.شهروز جهود گفته بود:اینجا باید ساکت و آرام باشه.چون من مهمان…
🌒🌓🌔🌕
🌷💐🌸
🌹
🌺


شاهرخ،حرّ انقلاب اسلامی

1⃣ #قسمت_نهم
⬅️ #محرم
🗣 عباس شیرازی(از دوستان قدیمی شاهرخ)

📝عاشقِ امام حسین (ع) بود.شاهرخ از دورانِ کودکی علاقه شدیدی به آقا داشت.این علاقه قلبی را از مادرش به یادگار داشت.راه اندازی هیئت با کمک دوستان ورزشکار،عزاداری و گریه برای سالار شهیدان در سطح محل،آن هم قبل از انقلاب از برنامه های محرّمِ او بود.هر سال در روز عاشورا به هیئت جواد الائمه (ع) در میدان قیام می آمد.بعد هم همراه دسته عزاداری حرکت می کرد.

📝پیرمرد عالمی به نام حاج سید علی نقی تهرانی مسئول و سخنران هیئت بود.شاهرخ را هم خیلی دوست داشت.در عاشورای سال ۱۳۵۷،ساواک به بسیاری از هیئت ها اجازه ی حرکت در خیابان را نمی داد.اما با صحبت های شاهرخ،دسته هیئتِ جواد الائمه (ع) مجوّز گرفت.صبحِ عاشورا دسته حرکت کرد.ظهر هم به حسینیه برگشت.شاهرخ میاندارِ دسته بود.محکم و با دو دست سینه می زد.

📝نمی دانم چرا،اما آن روز حال و هوای شاهرخ با سال های قبل بسیار متفاوت بود.موقعِ ناهار،حاج آقا تهرانی کنارِ شاهرخ نشسته بود.بعد از صرفِ غذا،مردم به خانه هایشان رفتند.اما حاج آقا در حسینیه ماند و با شاهرخ شروع به صحبت کرد.ما چند نفر هم آمدیم و در کنار حاج آقا نشستیم.صحبت های او به قدری زیبا بود که گذرِ زمان را حس نمی کردیم.

📝این صحبت ها تا اذانِ مغرب به طول انجامید.بسیار هم اثر بخش بود.من شک ندارم،اولین جرقه های هدایتِ ما در همان عصر عاشورا زده شد.آن روز بعد از صحبت های حاج آقا و پرسش های ما،حرّی دیگر متولد شد.آن هم سیزده قرن پس از عاشورا! حرّی به نام شاهرخ ضرغام برای نهضت عاشورایی حضرت امام (ره).

🆔 @quran_sut
🌸🍀🌺🌹🌷
📝
📖
📚
📔
#راه_زندگی

1⃣ #قسمت_نهم
⬅️ #همنشینی_با_گل

💠 رنگ پذیری انسان از محیط و اطرافیان، از خصیصه های اوست.
هم معاشرت با #افراد_صالح، تاثیر مثبت و سازنده بر انسان می گذارد، هم همنشینی با #اشخاص_آلوده و #بد_دل، اندیشه و رفتار انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.


🔵 قرار گرفتن در فضای معطر، هرچند انسان عطر نزند آدمی را خوشبو می سازد.
#سعدی به همین حکمت والا در گلستان اشاره کرده، آنجا که همنشینی با «گِل» و «گُل» را مطرح نموده است.

🔶همانطور که عبور باد و نسیم از یک لجنزار ، نسیم را متعفن و بدبو می سازد و مشام را آزار می دهد؛ عبور نسیم از یک گلستان معطر مشام را روح و نشاط می بخشد.

همنشینی با افراد انسان را در حال و هوای همان خُلق و خو قرار می دهد.
تا وقتی که می توان با پاکان و خوبان رفاقت و دوستی کرد ، چرا همدمی و همنشینی با آلودگان؟

⚪️ همنشینی با نیکان، نیکی می آورد؛ مثل باد که وقتی از بوی خوش گذر می کند، با خود بوی خوش می آورد.
🔰 #امیرالمؤمنین‌(ع)
📚 غررالحکم،جلد۲،صفحه۲۰۱

🌸 @quran_sut
📕 باید نگاه خود را به نماز اصلاح کنیم!



#قسمت_نهم


#تصور_رایج #نماز_عاشقانه #نماز_خائفانه #نماز_خوب #انتظار_معقول #انتظار_دست‌یافتنی



🔹اول باید انتظارمان از #نماز_خوب را به یک انتظار معقول و دست‌یافتنی تبدیل کنیم!
🔹 برخی تبلیغات در مورد نماز، ما را پاک ناامید می‌کند!
🔹 ما فعلاً نه می‌توانیم نماز خائفانه بخوانیم، نه می‌توانیم#نماز_عاشقانه بخوانیم. ما فعلا باید « #نماز_خوب » بخوانیم!



💠 چگونه می‌توان نماز را خوب خواند؟ اگر بخواهیم به نماز خود بها دهیم، بیشتر توجه کنیم و آن را بهتر بخوانیم، باید چه کنیم؟ ابتدا «باید #نگاه خودمان را به نماز #اصلاح کنیم» بعد به اقامه کردن یک نماز خوب بپردازیم.

💠 تصور رایج از نماز خوب این است که نماز خوب، همان نماز عاشقانه‌ای است که وصفش را در مورد اولیاء خدا شنیده‌ایم. خیلی‌ها تصور می‌کنند نماز خوب یعنی نمازی که از اول تا آخر آن اشک بریزی، از اول تا آخر در نماز از خوف خدا بترسی و بلرزی. تا گفته می‌شود نماز خوب، خیلی‌ها فکر می‌کنند یعنی نمازی که انسان در آن مستقیماً با خدا صحبت می‌کند؛ خدا را می‌بیند، به خدا و اولیاء خدا سلام می‌دهد و جوابشان را می‌شنود؛ در صورتی‌که منظور نماز خوب این نیست و معیار نماز خوب هم چنین چیزهایی نیست.

💠 معمولاً وقتی می‌خواهند ما را نصیحت کنند، به ما می‌گویند: «این چه نمازی است که می‌خوانی؟! می‌دانی امیرالمؤمنین(ع) موقع نماز چطور رنگ چهره‌اش از خوف خدا می‌پرید و چه حالی به ایشان دست می‌داد؟» گاهی اوقات این‌جور تبلیغات در مورد نماز، ما را پاک ناامید می‌کند. پیش خودمان می‌گوییم: «ما که هیچ وقت این‌جوری نخواهیم شد.» تا می‌گویند «نماز خوب»، ذهن‌مان سراغ نماز اولیاء خدا می‌رود. در حالی که نماز اولیاء خدا قله است. ما برای قدم برداشتن به سمت آن قله ابتدا باید به مقام نماز خوب برسیم.

💠 درست است که اهل‌بیت(ع) وقتی به نماز می‌ایستادند، تمام ارکان بدن شان از خوف حضرت حق می‌لرزید و از اشتیاق حضرت رب، رنگ چهره‌شان متغیر می‌شد، ولی فعلاً ما نمی‌توانیم چنین نمازهایی بخوانیم، شاید تا آخر عمرمان هم توفیق پیدا نکنیم این‌گونه نماز بخوانیم. پس قاعدتاً نماز خوب برای ما، نماز دیگری است.

💠 ما که هنوز در مراحل ابتدایی راه هستیم، نماز عاشقانه و نماز خائفانه خواندن هنوز در دسترس ما نیست. انسان که به این سهولت روزی پنج مرتبه از خدا نمی‌ترسد، ما شاید در عمرمان حتی یک بار هم از خدا نترسیده‌ باشیم. چشیدنِ «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّه؛ و اما كسى كه از موقعيت پروردگارش ترسيد‏» مربوط به اولیاء خداست. خوف از مقام خدا، فرق می‌کند با اینکه به خاطر گناهان مان از خدا بترسیم.

💠 ما فعلاً نه می‌توانیم نماز خائفانه بخوانیم، نه می‌توانیم نماز عاشقانه بخوانیم. ما فعلا باید شروع کنیم به نماز خوب خواندن و برای اینکار باید از همین ابتدا نگاه مان را نسبت به نماز تغییر دهیم. و تصور و انتظار خودمان از نماز خوب را به یک انتظار معقول و دست‌یافتنی تبدیل کنیم؛ نماز خوب لزوماً همراه با اشک و ناله یا شور و شوق نیست. پس نماز خوب چه نمازی است؟!




📌 #ادامه_دارد...


📗 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم؟
✍🏻 #استاد_پناهیان ، ص 45
📚 #کتاب_بازی ...


منبع: کانال رسمی #استاد_پناهیان


🔰 @k_e_quran_etrat
رمان دا قسمت 9
@iranhejab
#رمان_صوتی ، #داستان ، #دا
#قسمت_نهم

⭕️هر روز یک قسمت از این رمان صوتی را در این کانال بشنوید.


🔰 @k_e_quran_etrat
#رمان_صوتی ، #داستان ، #دا
#قسمت_نهم

⭕️هر روز یک قسمت از این رمان صوتی را در این کانال بشنوید.


🔰 @k_e_quran_etrat
💠 #داستان ...

#نوجوان_وهابی
#مرگ_در_اتاق_بازجویی


#قسمت_نهم: ( #مرگ_در_اتاق_بازجویی )

.
خسته و گرسنه، با دل سوخته خوابم برد ... که ناگهان یه خادم زد روی شونه ام ... پسرجان! پاشو اینجا جای خواب نیست ... .
با اون گرسنگی و بدنی که از شدت خستگی درد می کرد، با وحشت از خواب پریدم ... از حال خودم خارج شدم و سرش داد زدم: مگر زمین اینجا مال توئه که براش قانون گذاشتی؟ اینجا زمین خداست و منم بنده خدا ... .
یهو به خودم اومدم که سر یه خادم شیعه، توی یه کشور شیعه، توی حرم امام شیعه، داد زدم ... .
توی اون حال، اصلا حواسم نبود توی کشور خودم نیستم. یادم رفته بود اینجا دیگه برادرهای بزرگ ترم، نماینده مجلس و مشاور وزیر نیستند. اینجا دیگه خواهرم، استاد دانشگاه نیست ... اینجا، فقط منم و من ...
.
.
وحشتم چند برابر شد اما سریع خودم رو کنترل کردم و خواستم فرار کنم که یه روحانی شیعه حدود ۵۰ ساله دستم رو گرفت ... دیگه پام شل شد و افتادم ... مرگ جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... .
روحانیه با ناراحتی رو به خادم گفت: چه کردی با جوون مردم؟ ... و اون مات و مبهوت که به خدا، من فقط صداش کردم ... .
آخر، زیر بغلم رو گرفتن و بردن داخل ساختمان های حرم ... هر چه جلوتر می رفتیم، بدنم سردتر و بی حس تر می شد ... .
من رو برد داخل و گفت برام آب قند بیارن ... جرات نمی کردم دست به آب قند بزنم ... منتظر بودم کم کم سوال و جواب رو شروع کنن و کار بالا بگیره ... .
با خودم گفتم حتما از اون بی سیم به دسته تا حالا دنبالت بودن ... بدتر از همه لحظه ای بود که چشم چرخوندم دیدم هر کس دور منه، یا روحانی شیعه است، یا بی سیم دستشه ... .
.
چشم هام رو بستم و گفتم: آروم باش ... دیگه بین تو و دیدار پیامبر، فاصله ای نیست ... خدایا! برای شهادت آماده ام ...


.
💢اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...

.
◀️ #ادامه_دارد ...
🔘با لمس هشتگ #نوجوان_وهابی می توانید قسمت های قبلی این داستان را مطالعه نمایید.

✒️ @k_e_quran_etrat