View in Telegram
🌸 رمان سایه ها میخندند نویسنده : پروین_ن 🌸 پارت 6 اولین کلاس وقتی وارد کلاس شد، دانشجویان با کنجکاوی به او نگاه کردند. برخی مشغول صحبت بودند، برخی سرشان در گوشی بود، و چند نفر هم با لبخند و هیجان منتظر شروع کلاس بودند. آراد پشت میز استاد ایستاد و گفت: "سلام به همگی. من آراد فروزان هستم، استاد جدید درس ادبیات خلاقه." چند دانشجو بلند خندیدند و یکی از آن‌ها با لحنی شوخ گفت: "استاد ادبیات خلاقه؟ یعنی می‌خواید به ما یاد بدید چطوری خیال‌پردازی کنیم؟" آراد لبخندی زد. "خیال‌پردازی خوبه، اما قرار نیست فقط خیال کنیم. می‌خوایم از کلمات زندگی بسازیم. حالا ببینم چند نفر اینجا جرأت دارن اولین داستان کوتاهشون رو بنویسن؟" کلاس کمی ساکت شد، اما کم‌کم شور و هیجان در بین دانشجویان شکل گرفت. آراد متوجه شد که بسیاری از آن‌ها پر از سوال و ایده‌اند، اما شاید کمی از نشان دادن خودشان می‌ترسند. او بحث را با موضوع ساده‌ای شروع کرد: "اگر قرار بود داستان زندگی‌تون رو بنویسید، اولین جمله‌ای که می‌نوشتید چی بود؟" دانشجویان شروع به نوشتن کردند و صدای قلم‌ها، کلاس را پر کرد. آراد در این لحظه حس کرد که شاید بتواند از طریق این کلاس، نه تنها به آن‌ها چیزی یاد بدهد، بلکه بخشی از خودش را هم پیدا کند. ادامه دارد...
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily