سازگاری تهوع آور ترین خصلت من است، من هیچگاه اعتراض نمیکنم، نه به گارسون بداخلاق رستوران، نه به هماتاقی پرسروصدای خوابگاهی، نه به غذای بد محل کار، نه حتی گز گز پاهای خستهام از پس پیادهروی های طولانی برای هدفهای نرسیدنی، نه. من اعتراضی ندارم، ساکت میمانم، در شبهای سرد زمستان که بخاریام مدتیست بخاطر خرابی گرمش نمیکند ساکت میمانم، در روزهای تار تنهایی که هیچگاه با سخنان بیهوده پر نمیشود، من در دلتنگی، در سرخوردگی، در غم، در درد و در بدست آوردن آخرین تکهی غذای موردعلاقه ام، عقب میایستم، ساکت میمانم، و سازگاری میکنم، سکوت میکنم، در مشاجرهها در تمام تهمتها و سرزنشها در مقابل انگشتان اتهام در یک قدمی صورتم برای دوری از زخم زدن به دیگران، به تن پوسیدهام چنگ میزنم تا آخرین فریادش را دفن کنم. من با رنجشهایم و تمام زخمهایم، میسازم. یک ویرانه از خود میسازم.
پ.