View in Telegram
اُق‌وار پیش می‌رویم شب‌ها جلوی آیینه‌ی دست‌شویی زل می‌زنم به خودم. به گرد زنده‌گی نشسته بر صورت‌م. می‌کاوم لب‌هایم را، چشم‌هایم را، ابروها، موها، جوش‌ها و کرک‌هایم را. در آن‌ها هیچ نمی‌یابم جز ضجه. ضجه‌ای که به ثانیه‌ای آلوده می‌شود به خیالی خوش. پس، می‌ایستم. خیره می‌شوم. چه لب‌خند دل‌نشینی. چیزکی شده‌ام. نویسنده‌ای صاحب‌سبک، صاحب‌فکر، صاحب‌پول، صاحب‌هنر، صاحب‌مرده‌. ادای حرف زدن درمی‌آورم که برایم کف بزنند، کف دستی در کار نیست و فقط کفِ مایع دست‌شویی‌ست. حال‌م می‌گیرد. به یادداشت‌هایم فکر می‌کنم که بی‌رمق‌اند، که باید به‌تر بنویسم، که از عمق جان بنویسم. اما انگار احساسات‌م رفته‌اند کنج دل به تخمه شکستن‌ و از بی‌کاری زار می‌زنند. نکند مرده‌ام؟ مرده و زنده، فردا یادداشت لازمم. چه بنویسم؟ کِی بنویسم؟ پشت گیشه‌ی داروخانه که یک دست‌م به موس است و با دیگری دارم تو سر خودم می‌زنم که چرا بارکد داروها را قاطی می‌کنم؟ می‌شود با پاهایم بزمی به پا کنم برای نوشتن؟ فکر بدی نیست. صورت‌شسته برمی‌گردم به اتاق. کِرِم‌ها را می‌مالم. دوباره ثانیه‌ای به خودم زل می‌زنم و اق‌م می‌گیرد. اول از چهره‌ام و بعد یادداشت‌هایم و بعد واژگان فقیرم. چشم‌ از ریخت‌م می‌گیرم، به لباس‌هایم می‌افتد و باز اق‌م می‌گیرد. تنها مکان‌های بی‌اُق، آغوش یار است و راسته‌ی انقلاب. در غیر این صورت، حال‌م بهم می‌خورد. می‌خاهم جیغ بزنم و بگویم که غلط کردم بند ناف را محکم‌تر نچسبیدم و بیش‌تر نغلتیدم و زودتر نمردم. اما یادم می‌آید که شاید فرداها آن قدرها هم اق‌آگین نباشند‌. که شاید فردا حال‌م به حالی شود و سرمست باشم هم در آغوش یار، هم در راسته‌ی انقلاب، هم در دست‌شویی و هم در اتاق. @pouchakjan
Telegram Center
Telegram Center
Channel