View in Telegram
معشوق هم می‌میرد تهران عزیزم، در شانزده ساله‌گی با دیدن سردر پنجاه‌ تومنی‌ت خاستم که زیستم خلاصه شود در مرزهای تو. حالا شش سال است که شده‌ای سرزمینم. با هر تاکسی گرفتنی، کوله‌ به دوش زدنی، در مترو آمدن و رفتنی، طعمت را چشیده‌ام. این نام‌های در ذهن، تئاتر شهر، تالار وحدت، میدان انقلاب و پردیس هنرهای زیبا بدل شده‌اند به زمینِ زیر پایم. وطنم! بودن در خاکت را می‌پرستم. این نفَس زنده‌گی را می‌پرستم، این نوشتن و خاندن میان دم و بازدم‌ها را، این جان‌بخشی خیابان‌هایت به پاهای خسته را، دست‌فروش‌ها را، تی‌شرت ده تومنی‌ها را،‌ موسیقی خیابانی‌ها را. تهرانکم، ویرانم که خیابان‌هایت راهی برای مورچه‌ها ندارند و ابرهایی دودی بر فراز سرت می‌لولند. دل‌گیرم که سر میدان‌های نامی‌ات ماشین‌هایی زشت با آدم‌هایی زشت‌تر ایستاده‌اند تا زیست‌مان را خفه‌وار‌تر کنند. ویرانم از تابلوهای سوار شده بر تو که هیچ شبیه‌ات نیستند، از حصار دورِ تئاتر شهرت،‌ از سردر پنجاه تومنی بسته‌ات و دیگ‌های قطار شده رو به رویش. تهران من، چهره‌ی تو در ذهنم هم‌چنان سرمست است. اما این پوشش کذب بر تو، این حقارت تزریق شده به تو، این نابودی لحظه به لحظه‌ی تو عذابم می‌دهد. تهران جانم، دارند شکنجه‌ات می‌دهند و هنوز قلبت، کتاب‌های ریخته بر پیاده‌روهای انقلاب، می‌تپد. پس به ما باز خاهی گشت؟ @pouchakjan #تهرون
Telegram Center
Telegram Center
Channel