حس دوست نداشتنی بودن
عشق بیقید و شرط، میگوید دوستت دارم پس ممکن است جایی جلویت را بگیرم، مخالفت کنم، رد کنم چون نمیخواهم آسیب ببینی، نمیخواهم به خودت آسیب بزنی.
وقتی خیالمان تخت باشد از عشق و محبت کسی، نقد و نظرش را میپذیریم.
وقتی خودمان را دوست داریم و ارزشمند میدانیم نقد به کارمان را تعمیم نمیدهیم به وجود و شخصیتمان. اگر یکی گفت «عزیزم متنی که نوشتی سطحی است و دو زار نمیارزد و معلوم است دو زار برایش زحمت نکشیدهای»، به تریج قبایمان بر نمیخورد.
بله دوست داشتنِ خود کار سختی است. حرف من نیست، کارل گوستاو یونگ گفته. گاهی به هزار علت و سند خودمان را موجودی پست و بیارزش میدانیم، نه وجودی با عظمت کهکشان و از این صوبتا.
میگفت عشقی که به ذره میدهی، عشق به کل است. خودت را قطرهای از عظمت اقیانوس حساب کن. ولی حساب کن لامصب.
بالاخره کسی که خود را دوست دارد، دیگران را هم راحتتر دوست دارد. دیگران هم بیشتر دوستش میدارند.
قبول؟