شعر و نمایش

Channel
Logo of the Telegram channel شعر و نمایش
@poem_theaterPromote
127
subscribers
12.4K
photos
3.49K
videos
2.13K
links
To first message
با سپاس بسیار، نقلی چکیده و کاربردی، از نقّال‌بانوی ارجمند سرکار خانم سیمین‌مهر، که به مناسبت جشن مهرگان همراه با یادداشت مهرآمیز برایم ارسال کرده است👆☝️👆
Forwarded from پریسا سیمین مهر
پیشکش شما
Forwarded from پریسا سیمین مهر
درود و ادب به پیشگاه نخستین استادم
Audio
مهرگان و نقل فریدون با نوای بانو #پریسا_سیمین_مهر
◇ مهرت
به کینه‌ی شتری می‌مانَد
پاییزِ!
پاییز باغ‌سوز
ای فصل مرگ‌ریز!


#عبدالرضا_فریدزاده
داش آکل از نگاه مرجان، نوشته و کارگردانی بیضایی بزرگ، در دانشگاه استنفورد آمریکا بر صحنه رفت.
حضور زرین‌کوب بزرگ در یک جلسه‌ی دفاع پایان‌نامه‌ی دانشجویی، دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران، به عنوان استاد راهنما 👆☝️ کمر کوه را می‌شکند وزن نام‌های سترگی که در این پست آمده‌اند. تنها نام دکتر محمود فتوحی نویسنده‌ی یادداشت پایانی، خود وزنی عظیم دارد.

...... و امروز؟!!!
Forwarded from نطقیات
📽️ جلسه دفاع در دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی در دههٔ هفتاد

🟢عنوان: دیدگاه‌های نقد ادبی در عصر صفویه

👤 استاد راهنما: دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

مشاوران: دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، دکتر جلیل تجلیل

داوران: اسماعیل حاکمی، علی‌محمد حق‌شناس و محمود عابدی

✍️ یادداشت دکتر محمود فتوحی دربارهٔ فیلم جلسهٔ دفاع با حضور دکتر زرین‌کوب

🔴امروز دیدم که شبکهٔ دانشگاه تهران فیلم جلسه دفاع با حضور استاد زرین‌کوب را چونان سند افتخار دانشگاه منتشر کرده است. روز دفاع وقتی دوستم پشت گلهای روزی میز، دوربین کوچکش را با ترس و لرز، از کیف درمی‌آورد؛ از گوشه و کنار پچ پچ درآمد که اجازۀ فیلمبرداری می‌دهند؟!. آن فیلم بدون اجازهٔ رسمی و با ترس و لرز و کیفیت پایین ضبط شد و حالا شده سند افتخار دانشگاه.

زمانی که این جلسه برگزار شد دکتر زرین‌کوب از تحقیر و تخفیف‌هایی که انقلابیون دانشگاهی و بیرونی بر او روا داشته بودند آزرده بود؛ چه جفاها که خالص‌سازان آن روزگار با استادان بزرگ نکردند. استاد را بازنشانده بودند؛ از معشوقش دانشگاه دلی دردمند داشت اما به خواهش دیگر استادان و دانشجویان دو سه کلاس در منزلشان برگزار می‌کرد.

چند ماه پس از این جلسه بود در تابستان ۱۳۷۵ که «ستون نیمۀ پنهان» در کیهان شریعتمداری، و برنامۀ «هویت» در صدا و سیما به ریاست آقای علی لاریجانی به جان استادان برجسته و از جمله زرین‌کوب افتادند. پیرمرد را به تهمت‌هایی که هرگز اثبات نشد، زجرها دادند و تا پایان عمر خون دل خورد و دم بر نیاورد.

نام دانشگاه تهران اگر ارجمند مانده به برکت نام دانشمندان بزرگ آن است اما در این چهل سال متأسفانه همواره کم‌دانشان سیاست‌پیشه شیرۀ جان دانشگاه را مکیده‌اند. همان‌ها که یکی دو دهه بعد از صفحۀ تاریخ محو می‌شوند و اگر نام و نشانی از ایشان بماند جز مایۀ شرمساری نیست.

باری آن سالها با زرین‌کوب و شایگان، با اسلامی ندوشن، دولت‌آبادی، محجوب، ایرج افشار، سعیدی سیرجانی و سحابی آن کردند که این روزها با دانشگاهیان آزاده می‌کنند. از حاکمیت که دوام و بقای چهل ساله یافته می‌پرسیم چرا چهل سال است همچنان بی‌دانشان جاه‌طلب در دانشگاه دست بالا دارند؟

♦️♦️♦️

🔮 t.center/nutqiyyat

🔮 Instagram.com/nutqiyyat

🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from 𝖆𝖑𝖎 𝖙𝖆𝖍𝖊𝖗𝖎
▰ معدنچی مرده،
اثری از نقاش اصالتا آلمانی - آمریکایی
«چارلز کریستین ناهل» است که در سال ۱۸۶۸ کشیده شده است.

◄ تنها سوگوار این معدنچی مرده سگ اوست که به سمت آسمان زوزه‌ای بلند کشیده.  «ناهل» خود صاحب یکی از معادن طلا در کالیفرنیا بود که بعدها  مجبور شد آن را بفروشد.

◄ در ادبیات آن روزهای آمریکا معدنچیان نماد تلاش و کوشش و در عین حال افرادی سودایی بودند که به جستجوی طلا می‌رفتند.

◄ «ناهل» اما در این نقاشی، تصویرگر مرگ معدنچی تنهایی است که تمام همدردی ما را بر می‌انگیزد.

𝓐
Forwarded from 𝐇𝐚𝐦𝐢𝐝 𝐀𝐬𝐤𝐚𝐫𝐢
کاترین تیت می‌گوید: اگر می خواهید افراد بیشتری به تئاتر بیایند، قیمت ها را ۵۰ پوند، و ارزان نکنید، شما باید بتوانید تئاتر را فراگیر کنید، و در آن حال قیمت‌ها (هر قیمتی) منحصر به فرد خواهد بود. قرار دادن ستاره ها و سلبریتی‌ها و چهره‌های مشهور در اجرای نمایشنامه‌ها، فقط برای جذب مردم اشتباه است. انگار که شماره‌ی ۱۰ فوتبال انگلستان را به خاطر شهرتش به وینستون چرچیلِ چاق بدهی، شما باید به جای آن، افراد مناسب و متناسب را در قسمت های مناسب داشته باشید، حیله گری با عوامل - به تئاتر آسیب بزرگی می‌رساند. شما باید مردم را با هیجان زده کردن آنها در مورد یک تجربه‌ی نابِ تئاتری فریب بدهید.
به قول جودی گارلند: «همیشه نسخه‌ی درجه یک خود باشید، به جای نسخه‌ی درجه دوم دیگران».
Forwarded from banoo Kazemi
داستان تولد زال در نگاه سهروردی
 
پس از روایت فردوسی در شرق ایران دربارۀ تولد زال، مهمترین روایت از آن سهروردی (مقـ 587 ق) در غرب ایران است («رسالۀ عقل سرخ»، بند 9). هنگامی که زال با موهای سپید و چهره‌ای زشت به دنیا می‌آید، سام وی را به بیابان می‌اندازد. مادر زال به دلیل «کریه‌لقا بودن» وی نخست این تصمیم را می‌پذیرد، اما سپس به جستجوی فرزند می‌رود و سیمرغ را می‌بیند که روزها با بالهای گسترده از او پرستاری می‌کند و شب‌هنگام آهویی به او شیر می‌دهد. سپس مادر زال را برداشته و با خود به خانه بازمی‌گرداند. از آنجا که دو روایت متفاوت از تولد زال در دو سپهر مکانی وجود دارد و راوی دوم یعنی سهرودی به فردوسی و شاهنامه هیچ اشاره‌ای نکرده ــ اگرچه برخی پژوهشگران چون کُربن (ص188، 196)؛ پورنامداریان (ص262-271)؛ امیرمعزی (ص77-78) و پرهام (ص338) برآنند که سهروردی روایت خود را از فردوسی گرفته است ــ می‌توان گفت که ما با دو روایت اصیل و مستقل مواجهیم که ناشی از دو نگرش ویژه به زال و شخصیت او ست. مجموع این دو روایت ــ البته با برخی تفاوتها و با تکیه بر روایت سهروردی ــ یادآور تولد زردشت و ماجراهای دوران کودکی وی در متون پهلوی و فارسی زردشتی است (نک: موله؛ آموزگار - تفضلی). بنابر آنچه در دینکرد (I/435=5/2/2-5, II/601,610,614-617=7/2/2-5,56-58, 3/2-19)؛ وزیدگیهای زادسپرم (بخش 10)؛ وجرکرد دینی (بند 7-11)؛ زراتشت‌نامه (بیت 230-330) و روایات داراب هرمزدیار (2/290/10) آمده است: پیش از تولد زردشت نور و روشنی سراسر خانه را فرامی‌گیرد و وی به  هنگام تولد می‌خندد. جادوگران ده پدر زردشت را بر آن می‌دارند تا وی را در آتش بیاندازد، اما آتش روشن نمی‌شود/ وی را نمی‌سوزاند. سپیده‌دم مادر زردشت به صحرا رفته و وی را به خانه بازمی‌گرداند. پدر زردشت برای بار دوم و سوم فرزند را در زیر دست و پای گاوها و اسبان رها می‌کند، اما گاو شاخدار و اسب سُم‌دار زردگوش همانند باز و همای از زردشت نگهبانی می‌کنند تااینکه مادرش دوباره او را به خانه بازمی‌گرداند. پدر زردشت دیگربار کودک را به صحرا برده و در لانۀ گرگی می‌اندازد. آرواره‌های گرگ که برای دریدن زردشت دهان گشوده، خشک می‌شود. ایزدان بهمن و سروش برای زردشت میشی/ دو میش بزرگ می‌آورند. میش سراسر شب به زردشت شیر داده و از وی پرستاری می‌کند. سپیده‌دم مادر فرزند را به خانه برده و در آغوش خود بزرگ می‌کند (نیز نک: شهرستانی، 1/237؛ بهرام بن فرهاد، 188-189؛ کیخسرو اسفندیار، 72-75).
    سنجش روایت فردوسی و سهروردی با متون پهلوی دربارۀ کودکی زردشت، بیانگر کم‌رنگ بودن نشانه‌های روایت کودکی زردشت در شاهنامه است، اما روایت سهروردی به جز برخی جایگزینیها مانند دگرگونی گاو و اسب به سیمرغ و دگرگونی میش به آهو همان روایت متون پهلوی دربارۀ زردشت است که سهروردی یا منبع مورد استفادۀ وی آن را با نام زال روایت کرده است، به‌ویژه نقش یگانۀ مادر و بزرگ شدن کودک در دامن وی از همسانیهای دو روایت است.

آرش_اکبری_مفاخر، «زال»، دانشنامۀ فرهنگ مردم ایران، 1395، ج 4، ص 671-672.

آرخش؛
کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی
Forwarded from banoo Kazemi
فردوسی  و سُهروَردی.  : دو فروزه ی همیشه تابناک "مهر" ِ باستانی

به بهانه ی ۸ امرداد ماه، روز "شیخ اشراق"
دکتر بتول_فخراسلام

هنوز چندسالی به چهل سالگی‌اش مانده بود که به فتوای فقیهان و با پافشاری و پیگیری سرسختانه شان، حکم اعدامش صادر  و با فرمان "صلاح الدین ایوبی" به طرزی فجیع، کشته می شود...
شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی، ملقب به شیخ اشراق فیلسوف بزرگ سده ی ششم و اوایل سده ی هفتم ست که در روستای "سُهروَرد"، نزدیک زنجان به دنیا می آید؛ به آموختن روی می آورد و همکلاس فخر رازی می گردد و ده سال در سفر ست و سرانجام در شهر حَلَب سوریه   اقامت می کند و مورد توجه پسر صلاح الدین ایوبی قرار می گیرد...
فلسفه ی سهروردی، برخاسته از حکمت خسروانی _ فلسفه ی ایران باستان _ بود که با نام اشراق شناخته گردید. اِشراق در واژه به معنای تابش نور و در اصطلاح، کشف و شهود عارفانه است. گروهی فلسفه را تنها  از آن یونان می دانند‌‌؛  در حالی که افلاطون در بسیاری از باورهای فلسفی اش آشکارا به بهره مندی و تاثیر گیری  از فلسفه ی ایران باستان، سخن گفته است؛ یک نمونه اش تاثیر از فَروَهَر  در پدیداری "عالَم مُثُل" افلاطونی ست و...
سهروردی خود اقرار کرده که هدفش زنده نگاه داشتن یا احیا ی حکمت خسروانی بوده است. فلسفه ی ایران باستان، فلسفه ی نور است؛ ‌نور در برابر تاریکی که اهریمنی ست و سرانجام، نور تاریکی را فرا می گیرد و روشنایی گستره ها را درمی نَوَردَد. هم چنان که در شاهنامه ی پر شکوه فردوسی اهورایی ها و اهریمنی ها، پاکی ها و پلیدی ها و در یک سخن، نیکی و بدی در برابر همند و در ستیز میان این دو نیکی، چیرگی می یابد.
سهروردی در نوشته های  خویش از رمزهایی بهره جسته است که سرچشمه در فرهنگ باستان دارند‌؛ سیمرغ، زال، رستم، اسفندیار،.... همچنان که  استاد تقی پورنامداریان هم اشاره کرده اند ، سهروردی در داستان های رمزی خویش اشاره های اساطیری ایران باستان را از زبان فرشته نقل می کند. او از بینش و دیدگاه های فرزانه ی توس، فردوسی آگاهی داشته است و پیوندی ناگسستنی میان باستان گرایی و حکمت خسروانی با عرفان اسلامی ایجاد کرده است. دانای سرزمین نور اعتقاد داشت ابن سینا نتوانسته بود که به سرچشمه های حکمت باستانی دست یابد و خود به این امر، همت گماشت.
استاد دینانی زیبا می گویند :
"آن چه که سهروردی به زبان فلسفه بیان کرد، همان است که چند قرن قبل از او فردوسی به زبان حماسه ساخت و پرداخت. همان است که چند قرن بعد، سهروردی به زبان فلسفی بیان نمود. یعنی: سهروردی و فردوسی دو برادری هستند که یکی به زبان حماسه سخن گفته است در شاهنامه و دیگری به زبان فلسفه، سخن".
اگر فردوسی نبود، زبان فارسی این گونه باقی نمانده بود و اگر سهروردی، دانای سرزمین نور، نبود، فلسفه ی خسروانی.
نوشته های سهروردی،" حکمت اشراق"،" آواز پَر جبرییل"،" صفیر سیمرغ "،" عقل سرخ" و" مجموعه  مُصَنفات" و... نام دارد.
اندیشه های تازه، طرز فکر نو، شهامتی ستودنی و بیان بی پروا و صداقت سهروردی همراه با رشک و حسادت فقیهان روزگارش و عدم ادراک بینش عارفانه ی آن مرد بزرگ از سویشان، موجب گشت این مرد وارسته و دانا کشته شود. همچنان که پیش از او حسین پسر منصور حلاج کشته شد؛ آن چنان که عین القُضات همدانی شمع آجین گشت و کشته شد؛ آن گونه که....
در حضور سهروردی نشست های گوناگون با فقیهان صورت می گرفت و کم کم آنها سخنان نامانوس دانای سرزمین نور را می شنوند و در یکی از همین نشست ها ست که پاسخ او به پرسشی، حکم کفر و فتوای قتلش را امضا می کند...
پرتو باورها و نشانه های باستانی در آثار سهروردی روشن و آشکار است. آن چنان که در شعر و عرفان حافظ، ادب مُغانه و باورهای باستانی و مهری جلوه گری می کند و رنگی زیبا و رنگارنگی شکوهمندی به عرفانش می بخشد.
Forwarded from Amireh Kazemi
📘غزل‌های ابونواس

چون بمُردم، گور مرا به تاکستان برید

تا استخوان‌هایم از ریشۀ تاک‌ها باده نوشند...

مرا به تاکستانی میان چرخشت‌ها به خاک بسپارید.

شاید در دل خاک،

آواز پایشان را بشنوم آنگاه که انگور می‌فشارند (ابونُواس، ۱۳۵۰: ۳۲-۷۶).
    
حسن بن هانی حَکَمی که به سبب مویِ بر پیشانی ریخته‌اش ابونُواس خوانده‌ شده است، جوانی زیبارو، هوشمند، فصیح، متولّد اهوازِ ایران، پرورش یافتۀ بصره و فرزندِ پدری ظاهراً دمشقی و مادری اهوازی بود (همان: ۵-۶) که در سال تولّد و وفات او اقوال متعدد و مختلفی وجود دارد. ابونواس پدر خود را از همان آغاز خُردی از دست داد و مادر او پس از مرگِ شوی برای آن‌که نانی بر دامن کودک نهد، کاشانۀ خویش را به خرابات و میعادِ باده‌گساران تبدیل کرد و حسن از دو سالگی گوش به بانگ نوش مستان و سرود چنگ و نای باده‌پرستان سپرد (همان: ۵).
    
ای ماه رمضان به شراب در خم غنوده پناه ببر.
    
ماه شوّال را به عشرت بگذران و گوش به نغمۀ مطربان فراده.
    
و بکوش تا در هر روز دوبار مست گردی.
    
ماه شوّال بر باده‌خواران منّت نهاد و سزاوار سپاس است.
    
در نزد من نیکوترین ماه‌ها ماهی است که دورتر از رمضان باشد...
    
ای ماه رمضان اگر می‌توانستم، تو را می‌کشتم (همان: ۱۰۹-۱۱۲).
    
این شاعر قرن دوم هجری قمری که مدّتی عاشق کنیز یکی از اشراف بصره شده بود (همان: ۷)، یکی از بزرگ‌ترین شاعران کلاسیک و عاشقانۀ عربی است که بیشتر به سبب اشعارِ خمریّات و عشق‌ورزی به پسران نوجوان شهرت یافته است. از این‌رو به او نسبت داده‌اند: از برای پسرکان، از دختران دست شسته‌ام و از برای شرابِ کهنه، آب زلال را از خاطر برده‌ام. چنان‌که سیروس شمیسا در کتاب «شاهدبازی در ادبیات فارسی» بر آن اعتقاد است که ابونواس اهوازی ضمن تبلیغِ عشق به امردان و ترجیح عشقِ پسران بر دختران، نخستین شاعری است که این نوع شعر توسّط او به شعر فارسی راه یافت (شمیسا، ۱۳۸۱: ۳۰-۳۱). 
    
ابونواس اهوازی که برخی او را زندیق و بعضی شیعه خوانده‌اند، چون همواره بر مسلک شعوبیه بود به ستایش و بزرگداشت ایرانیان پرداخت و ضمن افتخار به فرهنگ و تمدّن ایران، با تازیان و اعراب ‌نساخت و از این‌رو [گویی در عهد هارون‌الرشید] به زندان افتاد (همان: ۷-۸). در پاره‌ای دیگر از دیوان حدوداً هفت‌هزاروپانصد بیتیِ او (همان: ۷) که قسمتی از آن توسّط عبدالمحمد آیتی با عنوان «غزل‌های ابونواس» به فارسی ترجمه شده است، می‌خوانیم:  
    
این زندگانی شادمانۀ من با خصال بیابانگردان نسازد؛
    
که این زندگی زندگی شیرِ شتر نیست.
    
بدویان را با ایوان کسری چه کار
    
و آغل‌های گوسپندان را با میدان‌های زیبا چه نسبت...
    
من زندگانی‌یی اینچنین [مستانه] می‌پسندم،
    
نه زندگانی‌یی چون زندگانی تازیان، در بیابان‌های خشک.
    
نهایت نشاطشان خوردن سوسمار است،
    
و آشامیدن آبی از مشکی کهنه (همان: ۲۶-۸۳).

منابع:

_ ابونواس، حسن، ۱۳۵۰، غزل‌های ابونواس، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، کتاب زمان.

_ شمیسا، سیروس، ۱۳۸۱، شاهدبازی در ادبیات فارسی، تهران، فردوس.


میثم موسوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
... و سپس حرف‌ها و حدیث‌ها؛ شرح‌ها و تاءویل‌ها.
خوشا کسی
که گریه بر گورش
بیهوده‌ست
چرا که مرده‌ای
در آن
نیست.

خوشا شما مثلاً
سالاربانوی آزاده


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
More