شعر و نمایش

#عبدالرضا_فریدزاده
Канал
Логотип телеграм канала شعر و نمایش
@poem_theaterПродвигать
127
подписчиков
12,4 тыс.
фото
3,49 тыс.
видео
2,13 тыс.
ссылок
در گروه تازه‌کارمان در این نمایش☝️☝️☝️ دو بازیگر داشتیم که چهره و فیزیکشان بسیار مناسب نقش پسر دورگه‌ی ارباب بود:
محمّد عمید که در کودکی و ماقبل انقلابتجربه‌ی یکی دو کار به کارگرانی برادر بزرگ‌ترش را داشت و بازیگر بسیار مستعدّی بود، و علی‌رضا صیّادپیشه که این کار تجربه‌ی نخستش بود.
نمی‌خواستم امکانات فیزیکیِ دوّمی عاطل بماند، نمایشنامه هم نقش مناسب دیگری برایش نداشت و قاعدتاً باید کنار کار فعآلیّت می‌کرد. امّا این نوجوان عشق شدیدی به بازیگری داشت، پس نقش پسر ارباب را با هردو نفر تمرین کردم و در یک - سوّم اجراها از او استفاده کردم. برای بار نخست بود در ولایت، که تجربه‌ی ایفای یک نقش توسّط دو نفر انجام می‌گرفت.

فضای رویداد نمایش باغی بود کنار رودخانه‌ای. فضایی کاملاً واقع‌گرا که اصلاً جای دخل و تصرّفی نداشت. باغ با درختان و گیاهان واقعی که به‌همراه دوستانم از دشت بیرون شهر تهیّه کردیم _ با رعایت دقیق نکات مربوطه و بی که لطمه‌ای به طبیعت بزنیم _ ایجاد شد. نرده‌ها را با چوب‌هایی که از همان دشت گرد آورده بودیم ساختیم. تازه و شاداب نگه‌داشتن گیاهان برای شب‌های اجرا هم ضرورتی بود که با هم‌فکری راهش را یافتیم. لباس‌ها و ابزار را از "دلّال‌خانه"‌ی شهر (نوعی تاناکورای سنّتی با سابقه‌ی دیرینه در دل بازار قدیمی شهر،که فقرا از شیر مرغ تا جان آدمی‌زاد را بسی ارزان از آن‌جا تهیّه می‌کردند، و البتّه عتیقه‌جات هم در آن یافت می‌آمد، و معمولاً معرکه‌گیرها و نقّالان و پرده‌خوان‌ها هم در میدانچه‌اش بساط خود را مستقر می‌کردند، و رمّالان و دعانویس‌ها هم جایی در گوشه و کنارش داشتند؛ شهر فرنگی از همه رنگ) فراهم آوردیم. صدای رود را هم به مدّت یک ساعت روی نوار کاست معمولی و از نهری واقعی ضبط کردیم که مجموع این مواد بسیار خوب جواب دادند، گویی که در فضایی حقیقی در ناف آمریکای برده‌دار کار می‌کردیم. نمایش مربوط به امور تربیتی آموزش و پرورش می‌شد، که همین که نمایشی با موضوع و داستانی متفاوت با روند تبلیغاتیشان به‌اشان قبولانده بودم کاری شگرف و نامتعارف و موفقیّتی شایان بود. آموزش و پرورش گدا هم که دستش همیشه دراز است و پولی برای فرهنگ و هنر نمی‌پردازد اما اگر میزبان آبدارچی وزلرت‌خانه باشد سر کیسه را اساسی شُل می‌کند، هیچ‌گونه هزینه‌ای را تقبّل نکرد و شخصاً از جیب خود با کمترین هزینه نمایش را راه انداختم و مبلغ را هم از فروشمان برنداشتم. حضرات گیر داده بودند که مبلغ فروش را از من بستانند، امّا تنها فروش تخفیف‌دار دانش‌آموزی را به‌اشان دادم و از فروش آزادمان به‌طرز محرمانه دو وسیله‌ی ضروری برای منزل دو دانش‌آموز بازیگرمان تهیّه کردم.
کلیّت این اجرا و جزئیّاتش، برای گروه تجربه‌ای بسیار خوب بود در زمینه‌ی کار خلّاقه در بی‌امکاناتیِ مطلق، و با همدلی.

بسیار ضروری‌ست که از دوست فرهیخته‌ی گرامی دیرینه آقای سیاوش پیریایی و دوست وی ِآقای حسین باقرپور، و نیز دوست خوب هنرمند آقای محمّد‌حسن ساکی (اکنون:سلیمی‌نژاد) بابت زحمات و دوندگی‌ها و همراهی‌ دل‌سوزانه‌شان در ساخت دکور و تهیّه‌ی لباس و ابزار و لوازمی که به آن‌ها اشاره رفت، سپاسگزاری کنم. کار پرزحمتی از این‌دست، بدون چنین همراهی‌هایی سرِ پا نخواهد شد و خاطره‌ای خوش نظیر آنچه اکنون از اجرای این نمایش دارم، از آن به جای نخواهد ماند.


#عبدالرضا_فریدزاده
#یادداشت [پیوسته به کپشن پست ماقبل].
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

موءمنِ لمیده آن‌سوی تمامِ میزها
آشناست ... خیلی آشناست

با لحاظ کردنِ تواضعش، سه - دوّمِ خداست!!


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

انگار یک‌تنه "مجلس" شد،
از اعتماد "صیانت!!" کرد

از بس کثیف خیانت کرد !!


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

"نفت‌خیز" نه
سرزمینِ "چاهِ‌نفت‌خیز"

از تمام نفت‌هاش، سهمِ سفره: هیچ‌چیز !


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
□ بیگانه شاخ ندارد
یا دُم !

همین که تا از "حقّ"
می‌گویند
"گلوله" می‌فهمیدش
_ با چه سخاوتی هم می‌پردازید ! _
یعنی زبانشان برای شما
نا‌آشناست
و بیگانه‌اید با
مردم !


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

طول بزرگ‌راه نفس؛ فوج‌ها موتور

بر هر موتور، دو‌ترکه، شترهای کورِ مست
با بارشان: مصالحِ بُن‌بست ...


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

صبر، یک روز خشم خواهد شد ...

یک‌نفر دست روی دست‌زنان
آه خواهد کشید: "اُف‌ف‌ف ... بد شد" !!


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
زاویه دیدِ متفاوت☝️
از گروه "جشنواره نمایشنامه‌نویسی اقتباسی، با سپاس از آقای علی جعفری.

پست آقای پرستویی ولوله‌ای در فضای مجازی درافکند؛ نانند خیلی از پست‌های دیگرش که با دقّت و هوشمندی بسیار (یا به تعبیر نویسنده: "موج‌سوارانه") انتخاب و ارسال می‌شوند. سود ایشان در "نقطه‌ی طلایی" قرار دادن خویش است، در زمان حال، و بیش از آن در "من‌بعد"ی که به ضرورت و حکم تاریخ پای حساب و کتاب به میان خواهد آمد.
امّا قضاوت حقیقی _ دیر و زودش به جای خود _ بر اساس اقسام همین زاویه دیدهای متفاوت خواهد بود.


#عبدالرضا_فریدزاده
#یادداشت
@poem_theater
■ زن امیدی موّاج است
در خویش
با لبانی خندان و
کاسه‌ی آب و
سینی قرآن؛
در منظرش
دو دست سفید و
دو پای عمود
کوچک می‌شوند و
کوچک‌تر ◇

نان
زیر آتش است
در سرزمین غربت
نه زیر سنگ‌های وطن
دیگر ◇

انتظار ملتهبی‌ست
_ "اَمَّن یُجیب" مضطربی _
زن
در آستانه‌ی خویش؛
دو دست سرخ و
دو پای دایره‌ای
بزرگ می‌شوند و
بزرگ‌تر
در منظر


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
* هدیه!
==========

پاهایشان نّمّدپیچ
دو سایه
نیمه شبی
بر در
با هدیه شان:
دو بال اعطایی
برای کتف های روحی مغموم
که هنوز
پنجه ی یک پایش
در حفره ی خونالود
- در سینه ای نوبالغ -
گیر است

پیرزن
قبول نه،
تُف
خواهد کرد
بر بال ها
آرمِ "جهنّم - اِیر" است

#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇◇ 《《این مکان
به آدرس جدید
انتقال یافت 》》
متن یک بَنِر
در ورودیِ جهنّمِ قدیم
ابتدای آن
به فونت و رنگِ چشم‌گیرتر
دو بار
_ سمت چپ، و راست _:
<<قابل توجّه مراجعین
قابل توجّه مراجعین>>
زیر متن نیز
آدرسی چنین :
[[ مرز پُرگُهر
خاورِ میانه
آسیا
زمین ]]


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

یک عمر، هی، هر آخر پاییز
از بس که جوجه‌مُرده شمردیم
مُردیم !


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

جایی نرفته است، و در چشم‌های ماست
زاینده‌رودتان

آی اهل اصفهان !


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

در اختیار ابلیس
فوج موتورسواران

آتش‌به‌اختیاران !


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

زد به دل اعتراض
فوج غضب‌، مست و کور

کنترل از راه دور !


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
□ عوض کنید خُب دیگر،
‌ اَه‌ه‌ه !
از آب و
نان و
هوا و
آزادی
تا کوفت و زهر مار
هر‌ قِسم "حقّ" که بخواهند
در اعتراض‌های خود
این ملّت،
"گلوله" ترجمه می‌کند آن را
نامرد !

عوض کنید دیگر آقا
یعنی چه؟!
مترجم‌ بدی‌ست
ذهن مبارک !!


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

حرفش به‌ظاهر از همین امروز
اندیشه‌ از ماقبلِ عهد بوق

شعر است یا آروغ ؟!!


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~

وطن او "وطن امروز" است
و جهانش "کیهان"

گاوِ تکمیل؛ ای جااان !!


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~~

پاک‌دستی‌ست ادّعایش باز
دست‌هایش اگرچه خونین است

رو نه، این سنگ‌پای قزوین است !!


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
◇ سه‌گانی:
~~~~~~~~~~~~~~~~

ما بشریم آاای، نه "سیبلِ" هدف
ای شکم‌انباشته _سیر _ از علف

"بی‌شرف... بی‌شرف... بی‌شرف ... *"!!
___________________________
* شعار مشهور مردم در اعتراضات، هنگام برخورد غیرقانونی ماءموران با آن‌ها.


#عبدالرضا_فریدزاده
#شعر
@poem_theater
Ещё