در ابتدای تجربه بوده ست
مرغی که لایه های هوا را زد
با دستهای نو پا
با بالهای پوست بجای پر
جسمی که آرزوی جنین دارد
یا بال آهنین.
آری چنین گذشت:
وقتی که ارتفاع اکسیژن
شش های خسته اش را
میپیمود
از فاصله
وقتی ملائک را دید:
منقار بود و قار
خونش میان ثانیهها گندید.
#محمد_مالمیر#کتابِ_محمد_مالمیر ۱۳۹۶
#موج_نو #دیگر #حجم #موج_ناب #قلمرو_شعر▪️به انتخاب سید حمید شریف نیا
پانوشت :
محمد مالمیر بزرگ شده محله وحدت اسلامی، کوچه طهرانچی بود. در تیر ۱۳۲۷. ابتدا ترانه مینوشت،
آفتاب چیه که سُلی خواندش. در سال ۵۴ در برنامه رادیویی
کمربند سبز شعر حافظ تفسیر میکرد. در
جوانان رستاخیز و
فردوسی مینوشت.
محمد مالمیر در حالی که در تیمارستان امین آباد بستری شده بود، و یک چشمش را به ضربه دسته جارو یکی از مددجویان اعصاب و روان از دست داده بود، از دست رفت. هشت تیر 78. در زمان حیاتش هیچ کتابی از او منتشر نشد. شعرهایش را از جراید دهه پنجاه جمع آوری کردم تا روزی اتفاقی به تنها یک دفتر شعر از او برخوردم. به دست خط خودش. آن دفتر و آن پراکنده جراید شد
کتابِ محمد مالمیر. یادش گرامی
🆔 @piaderonews 👈