View in Telegram
. به مناسبت یکصدمین سال‌مرگ فرانتس کافکا «همه‌چیز را به‌طور کامل و بدون استثنا بسوزانید» وصیتی که می‌توانست تاریخ ادبیات را تغییر دهد نویسنده: اطلس بیات‌منش ۱۰ آوریل ۱۹۲۴ فرانتس کافکا حکم مرگ خود را دریافت کرد. هیچ‌کس این واقعیت هولناک را از او پنهان نکرد، درست مثل اتفاقی که در رمان‌هایش می‌افتد. او را تحت‌الحفظ با ماشینی سر باز به کلینیکی در وین بردند. دوستش ماکس برود همان روز در دفتر خاطراتش نوشت: «کلینیک وین. سل حنجره تشخیص داده شد. وحشتناک‌‌ترین بدشانسی ممکن». مجمع ادبی پراگ خبردار شدند. دسته‌های گل سرخ، کتاب‌هایی با دست‌نوشته‌های سوزناک و تلگراف‌های هم‌دلانه ارسال شد. اما دیگر امیدی به بهبود نبود. کافکا ۴۵ کیلو بیشتر وزن نداشت. درد هنگام بلعیدن و صحبت کردن آن‌قدر زیاد بود که او مجبور بود با نوشتن بر روی تکه‌های کاغذ ارتباط برقرار کند. غذا خوردن و حتی فرو دادن آب دهان عذاب‌آور شده بود. او در ۲۰ آوریل به دوستش ماکس برود نوشت: «شاید اگر آدم با واقعیت سل حنجره کنار بیاید، وضعیت قابل تحمل‌تر ‌شود». در ۱۱ ماه می، ماکس برود برای آخرین بار به ملاقات دوست خود می‌رود. آنها -بیشتر ماکس- از هر دری سخن می‌گویند در مورد برنامه‌های مرد بیمار برای ازدواج مجدد و در مورد ملاقات دوباره‌ی یکدیگر. نه یک کلمه در مورد مردن، نه یک کلمه در مورد ارث و میراث، نه یک کلمه در مورد سه رمان ناتمام در کشوی میز کافکا در پراگ و نه یک کلمه در مورد هزاران نامه‌ی به‌جا مانده، خاطرات، یادداشت‌ها و داستان‌ها. کافکا در بستر مرگ، داستان کوتاه خود «هنرمند گرسنگی» را تصحیح می‌کند - داستان مردی که دیگر نمی‌خواست غذا بخورد، زیرا نمی‌توانست غذایی را که دوست داشت پیدا کند - او هنگام بازخوانی گریه می‌کرد. روز دوشنبه، ۲ ژوئن، به والدینش نوشت «همه‌چیز در بهترین نقطه‌ی شروع خود بود». در روز سه‌شنبه ۳ ژوئن ۱۹۲۴، در حالی که به سختی می‌توانست نفس بکشد از یکی از دوستان پزشکش درخواست کرد: مرا بکش، وگرنه تو یک قاتل هستی. او حوالی ظهر درگذشت. سیزده سال پیش از آن، او در دفتر خاطرات خود نوشته بود: «اما من به‌سختی تا چهل سالگی زندگی خواهم کرد. گواه آن به‌طور مثال تنشی است که اغلب در سمت چپ جمجمه‌ی من پدیدار می‌شود». کافکا دقیقاً ۴۰ ساله شد. اما او در ۴۰ سالگی هنوز شهرت جهانی نداشت. بیشتر به‌عنوان یک نابغه در شهرها‌ی آلمانی‌زبانِ پراگ-وین-برلین شهرت داشت. آثاری که در زمان حیات او منتشر شد، حدود ۱۷۰ صفحه بود و در یک کتاب جیبی نازک جا می‌گرفت. به همین صورت هم می‌ماند اگر یکی از بزرگترین تصمیم‌های تاریخی در ادبیات گرفته نمی‌شد. کافکا وصیت‌نامه‌ای از خود به جا گذاشت؛ برای اطمینان حتی دو وصیت‌نامه با محتوای یکسان و در آن دوست خود، نویسندهی پراگی، ماکس برود را به‌عنوان وکیل و نماینده انتخاب کرد. در هر دو وصیت‌نامه روشن و واضح نوشته شده است: «همه‌ی آثاری که در هنگام مرگ هنوز منتشر نشده‌اند، دست‌نوشته‌ها، نامه‌ها، خاطرات روزانه، که در پراگ در قفسه‌ی کتاب‌ها، کمد لباس‌ها، روی میز در خانه و دفتر، یا هر جای دیگری که باشند». به عبارت دیگر، در مجموع هزاران صفحه از دست‌نوشته‌های منحصربه‌فرد، «باید به‌طور کامل، بدون استثنا و در اسرع وقت سوزانده شوند». حتی داستان هنرمند گرسنگی، که او در بستر مرگ و نیمه‌‌گرسنه در آخرین ساعات زندگی‌اش بازنویسی می‌کرد. کافکا می‌نویسد که در بهترین حالت دوست دارد همه‌ی آثاری که قبلاً منتشر شده است را هم پس بگیرد. اما او سخاوتمندانه اضافه می‌کند که نمی‌خواهد کسی را با زحمت خمیر کردن این همه کاغذ آزار دهد. با این حال، او اصلاً امیدوار نیست که این آثار «روزی تجدید چاپ شوند و به زمان‌های آینده تحویل داده شوند؛ بر خلاف آن امیدوارم که آنها به طور کامل از دنیای ادبیات ناپدید شوند، این با آرزوی قلبی من مطابقت دارد». این وصیت یک خواسته‌ی واضح و در عین حال مصرانه بود. متن کامل این یادداشت، در سایت پیرنگ از طریق لینک زیر در دسترس است: https://www.peyrang.org/1677/ #فرانتس_کافکا @peyrang_dastan www.peyrang.org http://instagram.com/peyrang_dastan/
Telegram Center
Telegram Center
Channel