#دلنوشته
#انگیزشی
بالهایم شکسته بود و دیگر توان پرواز نداشتند ولی از مقصد دور بودم.
ادامه بدم یا پایان رو قبول کنم؟
بخش سخت مسیر رو رفته ام ولی باز هم راه زیادی مانده
چطور ادامه بدهم اصلا؟ بدون بال هایم هیچ کاری را تا به حال نتوانستم انجام بدهم
شاید باید منتظر مرگم باشم
ولی من کسی نیستم که تسلیم میشود، من باید تا ته مسیر بروم
شاید بتوانم راه بروم ... به امتحانش می ارزد
ولی وزن بال ها راه رفتن را برایم سخت میکند
باید بال هایم رو ببرم؟
ولی این ها رو میتوانم درمان کنم.
ولی اگه نتوانم چی؟ اگه همین باعث شود به مقصد نرسم چی؟
آری من باید بال هایم را قطع کنم و اگر نتوانم راه بروم پاهایم را هم قطع میکنم و سینه خیز هم که شود به راهم ادامه میدهم.