حس یا کلمه؟ مسئله این است
صدای آدمی ابزاری به شدت قدرتمند است. ما از بدو ورود به این جهان با همین صدا شروع میکنیم به برقراری ارتباط و تأثیر گذاری بر محیط اطراف.
با خندههای ذوقآلود و دلربا پدر و مادر و اطرافیان را به وجد میآوریم و خودمان را در دلشان جا میکنیم و در هنگام گرسنگی، تشنگی و یا ناراحتی با گریه و بیتابی کمک و یاریشان را بدست میآوریم.
در همین جا یک نکتهی ظریف هست و آن اینکه در آن زمان که نوزاد بودیم هنوز سر و کارمان با کلام و ذهن و حرف زدن نبود و تنها بواسطهی خودِ صدا و آواها ارتباط برقرار میکردیم. در این شیوهی ارتباط گیری خبری از ذهن و منطق نبود و ما مستقیماً به قلب شنونده میزدیم.
ما خیلی راحت از نوع سر و صدایی که یک نوزاد تولید میکند میتوانیم حس کنیم که در چه حالی است. درست است که شاید نتوانیم دقیقاً بفهمیم چه میخواهد و یا اگر گریه میکند دقیقاً مشکلش در کجاست؛ اما قطعاً متوجه حس و حال صدایش میشویم.
حالا ما به اصطلاح بالغ و بزرگ شدهایم و توانایی حرف زدن و تولید اصواتی را داریم که بر سر معنای آنها به شکل جمعی توافق کردهایم اما واقعیت این است که ما آدمیان همچنان ارتباطمان بر اساس همان حس و حال صداها و آواهاست. آنطور که برخی بررسیها نشان داده است، لحن و حالت حرف زدن ما اصل ماجرا است.
بگذارید یک مثال بزنم تا روشنتر متوجه نکته بشویم. کلمه و یا ترکیب "توله سگ" را در نظر بگیرید. یک نفر ممکن است خطاب به شخص دیگری بگوید "ای توله سگ" ولی آن را طوری بگوید که شیرین، باحال و یا شوخطبعانه به گوش برسد ولی همان آدم ممکن است به یکی بگوید "قشنگم" ولی لحنش طوری باشد که توهینآمیز و آزار دهنده به گوش برسد.
حتماً بارها و بارها دیدهاید که روی ویترین فلان مغازه و فروشگاه نوشتهاند به خانمی با فن بیان قوی نیازمندیم. صاحب آن مغازه چه بداند و چه نداند، منظورش از فن بیان - که در این موارد یک ترکیب بیربط و اشتباه هم هست - توانایی تأثیر گذاری است. این توانایی به فاکتورهای بسیاری وابسته است ولی مهمترین عامل همان لحن و حس صدا و طرز بیان کلمات است.
ما صرفاً با مطالعهی مکالمات روزمره و دقت در میزان تأثیرگذاری خود در موقعیتهای مختلف میتوانیم نکات بسیاری را در بارهی صدای خود متوجه شویم. یک سر نخ دیگر هم بدهم که به راهِ بیراهه کشیده نشوید. منظور از صدای تأثیر گذار لزوماً صدای زیبا نیست. چرا؟
چون اول اینکه زیبایی میتواند سلیقهای و یا حتی باسمهای باشد و دوم اینکه تأثیرگذاری بر حسب متن و زمینهی ارتباط تعیین میشود.
مثلاً صدای یک مادر ممکن است بنا به معیارهای موسیقایی و یا مُد روز زیبا نباشد ولی همان صدا برای فرزند، زیباترین و آرامبخش ترین و قانعکننده ترینِ صداهاست.
یا مثلاً صدای فلان دوبلور و گوینده را در نظر بگیرید که روی یک شخصیت سینمایی چقدر ممکن است زیبا و گوش نواز باشد و یا هنگام خوانش یک غزل از سعدی؛ ولی آیا همان صدا به درد هندوانه فروشی در میدان ترهبار هم میخورد؟
همین چند موقعیت را بگیرید و خودتان هم وضعیتهای دیگر را مطالعه کنید تا به تدریج متوجه ظرفیتهای عجیب و غریب صدا و آواها بشوید.
واقعیتش این است که صدای ما به دلیل زندگی شهری، استرس، آموزشهای غلط، تنفس سطحی و بسیاری موارد ناهماهنگ دیگر؛ بسیار ترسو و ناکارآمد شده است، بنابراین اگر واقعاً متوجه ظرفیتهای عظیمش شده باشیم آنوقت لازم است که آن را اِحیا و بازسازی کنیم.