نگاهی دیگر به درون حرکتهای سیاسی در ایران .....!
سهم روشنفکرها در حوادث ایران چه بوده است؟!
از: منوچهر یزدی
بخش ۳ از ۳
در خوزستان شيخ خزعل بندر خرمشهر و آبادان را بکلی در دست داشت و در تمام آن منطقه فرمانروایی میکرد.
سقز و بانه و گروس پایگاه شرارت سید طه بود.
گلباغیها حومه سنندج را در اختیار داشتند و سردار رشید بر کردستان فرمانروایی میکرد، کرمانشاه را سنجابیها و باباجانیها در تصرف داشتند. صحنه و کنگاور قلمرو طایفه چواری و کاکاوند بود. نهاوند و تویسرکان و ملایر را طایفه حسنوند در اختیار داشتند. بروجرد تا قم منطقه تاخت و تاز بیرانوندها و سکوندها بود.
اصفهان و مرکز ایران دست نشانده ایل بختیاری بود، کاشان در دست سارق مسلحی بنام نایب حسین کاشی بود و اما تهران پایتخت کشور ناامنترین شهرهای ایران بشمار میرفت زیرا شهر در اختیار باجگیرها و قمه کشها و لاتهای مست و نوکران سفارتخانهها بود.
بله خواننده عزیز، ایران در سال ۱۲۹۹ چنین شکل و محتوایی داشت. آیا این جامعه به دموکراسی و آزادی نیاز داشت یا امنیت؟
بنابراین پاسخ آن دسته از روشنفکرنماهای دموکرات طلب و آزادیخواه که مثل خروس بیمحل در هر وقت و بیوقتی ندا سر میدهند و رضاشاه را بیاد انتقاد میگیرند اینست که آقایان قلم بدست، محفل نشین و روشنفکرنما ایران در آن روز به مشت آهنین نیاز داشت تا بساط متملقان و چاپلوسان و بیگانه پرستان را برچیند و آنگاه با مشت محکم بسراغ نوکران و مزدوران خارجی که در گوشه و کنار کشور بساط فرمانروایی و ظلم و ستم و یاغیگری گسترده بودند برود.
حال آگر آنها بنوعی در نسبت فامیلی و عشیرهای و قبیلهای با برخی از روشنفکران قرار میگیرند، آن دیگر به تاریخ یک ملت ارتباطی ندارد.
بیشتر کسانی که در ارتباط با امنیت دستگیر، محاکمه و یا زندانی شده بودند جز یاغیان محلی گردنکشان داخلی، راهزنان و سارقان و مزدوران خارجی نبودند. در کنار این یاغیگریها، ملت ایران شاهد پیدایش نخستین هسته جنبش کمونیستی در ایران است. وقتی روس و انگلیس با صلابت ارتش نوین ایران و قلع و قمع یاغیان و سارقان و دست پروردگانشان در ایران روبرو گردیدند، بر آن شدند که از نیروی انسانی تربیت شده در مسیر سیاسی و فرهنگی استفاده کنند و بدین روی میبینیم که شوروی با اعزام چند تن از مزدوران تحصیل کرده از شوروی به ایران به رواج اندیشه کمونیسم یاری میدهد و برای اولین بار ۵۳ نفر از روشنفکرها و تحصیل کردهها و کتاب خوانهای ایرانی به این حلقه فریب بیگانه گرفتار میشوند. در زمان سلطنت رضاشاه، ایران دارای سازمان اطلاعات و امنیت نبود.
بلکه این قبیل امور مربوط به اداره آگاهی میشد که معمولاً پس از وقوع حوادث در پی کشف و دستگیری برمیآمد و بهمین دلیل در سال ۱۳۱۰ قانون مجازات مقدمين عليه امنیت و استقلال کشور به تصویب مجلس رسید.
بازداشت گروه ۵۳ نفر به اتهام عضویت در گروهی با مرام کمونیستی با روش کاراگاهی انجام یافت که در بین آنها عدهای از کشور شوروی اعزام شده بودند. دکتر انور خامهای در کتاب «پنجاه نفر و ... سه نفر» مینویسد:
«کشف و دستگیری ۵۳ نفر براستی برای همه ما فاجعهای هولناک بود و هیچکدام انتظار آن را نداشتیم. هیچ پدیدهای که نشانه وقوع چنین مصیبتی باشد وجود نداشت. این بلا از آنسوی مرز بر سر ما نازل شد و همهمان را غافلگیر کرد. اگر «بقراطی» و «صادقپور» از شوروی به ایران فرستاده نمیشدند، اگر «شورشیان» برای راهنمایی آنها انتخاب نمیشد، اگر هنگام فرار چمدانهای خود را جا نمیگذاشتند، اگر شورشیان هوس هنرپیشگی به سرش نمیزد و اسم خود را در آگهی نمایش بعنوان کارگردان مشهور چاپ نمیکرد و بسیاری اگرهای دیگر، شاید هیچگاه قضیهای به نام پنجاه و سه نفر در تاریخ ایران پدید نمیآمد.»
حاکمیت ملت - نشریه داخلی حزب پانایرانیست، شماره ۶۱، خرداد ۱۳۸۲
@paniranist_org