لحظههای رگبار
[در روزگاران قدیم] تاریخ مردم ایران از طریق سازگاری با آنچه دگرگون کردنش غیر ممکن بود و کنار آمدن با آنچه رهایی از آن به بهایی بس گرانتر از آنچه در این احوال میپرداخت تمام میشد، صحنه تجلی برخی ذوقهای سرشار و پارهای استعدادهای آفرینشگر گشت که نتوانستند بی آن که در ساخت حکومت، وحدت واقعی [داشته] باشند، زیر ساخت آنرا با آرمان مشترک و امیدهای مشابه در نوعی وحدت نامرئی استوار و پیوسته سازند و آن را از بلای تلاشی و انحلال درونی در امان دارند. این وحدت زیرساختی موجب شد تا در سراسر این سرزمین از هم گسیخته و پاره پاره، آنچه به فرهنگ و دانش تعلق دارد، رنگ واحد و مشابه پیدا کند.
... مردم ایران توانستند بیآنکه تحت فرمانروایی جباری یگانه به سر برند، چنان به یکسان سرگرم بازرگانی و کشاورزی و شبانی و سازندگی و قصه سرایی و نغمه پردازی شوند که جنگهای پایان ناپذیر سلالههای محلی در حیات دیرنده آنها مثل لحظههای رگبار بارانهای بهاری بگذرد و فراموش شود و آنچه از آنها در خاطرهها باقی میماند فقط صفا و درخشندگی فضای پر نور و درخشان یک روز نوازشگر باغ بهاران باشد.
عبدالحسین زرین کوب - ۱۳۶۷
@paniranist_org