View in Telegram
🌀| راز پـشت لـب‌خند اون من رو، من اون رو. هم‌دیگه رو دورادور می‌پاییدیم. زیاد دیده‌ بودمش. تو جمع، تو مهمونی، تو خلوت، تو کوچه‌خیابون، حتّا تو حموم و مستراح. ریزریز بهم می‌خندید، من هم دور از چشم دیگران بهش چشمک می‌زدم. خجالتی بود. هردومون فاز هم‌دیگه رو داشتیم. امّا هیچ‌کدوم پیش‌قدم نمی‌شدیم. هم‌دیگه رو می‌خواستیم، روی جلو رفتن نداشتیم. جذّاب بود و خواستنی. ظاهرش که زیبا بود، باید می‌دیدم از باطنش چی در می‌آد. دل رو به دریا زدم. جلو رفتم. فهمید، سرش رو پایین انداخت و کابُل گرفت. - سلام، من ازت خوشم اومده. مایلی خواب رو از چشمام بگیری؟ یه لب‌خندِ ملیحِ خجالتی زد و سرش رو به‌نشونه‌ی «آره» تکون داد. - اسمت چیه خوشگِله؟! یه‌کم‌ مکث کرد. خندید و گفت: «ایده». انگار راز بزرگی رو پشت لب‌خندش قایم کرده بود. دوزاری‌م افتاد که رسیدن بهش چندان ساده هم نیست. #با_من_خیال‌کن
Telegram Center
Telegram Center
Channel