چه رفت آن سوی تاریکی توهمِ باد
در آن شبی که تو از شب ، غریب تر بودی :
در آن شب ، آه ... تنت ، برگ برگ می لرزید
که از تمام درختان نجیب تر بودی
تو را در آینهها آن شب از قفا کشتند
میان گریهی باد و تلاوت شمشیر
سمند من ، همه شب را به بوی خون پیمود
ولی چه دیر رسیدم! اگر نمی شد دیر؟
کنار فتح ، تو را آن شب از قفا کشتیم
که سخت دیر رسیدیم و زخم ، کاری بود
غروبوار ز شرق غریب می رفتیم
و خون داغ ، ز رگ های پاره ، جاری بود
نوذر پرنگ
@nozar_parang