#معرفی_کتاب #زوربای_یونانی 📕#نیکوس_کازانتزاکیس 👤ترجمهی :
#محمد_قاضی#انتشارات_خوارزمیز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
کسی که سیب زنخدان شاهدی نگزید (حافظ)
تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند (نیچه)
برای من خواندن اینکه شنهای ساحل نرم است ، بس نیست ، میخواهم که پاهای برهنهام آن را حس کنند ( آندره ژید )
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است ( خیام )
زوربای یونانی ، داستانی است در ستایش از زندگی ، طعنهای است گزنده به روشنفکران عزلت گزیده و ” موشهای کاغذخوار ” که میکوشند جهان را از لا به لای صفحات کتابها و ” تودهی در هم و بر همی از کاغذ سیاه ” ببینند و به درکش نایل شوند . اما زوربا میآموزاند که آن را با گوشت و خون خود حس کنید و الّا چیزی جز “شبح ” نخواهید دید . راوی داستان ، مستغرق شده در انبوهی از پرسشهای غایی و دلی در گرو آموزههای بودایی ، ناگهان با زوربای نابغه ، این تجسد دوبارهی خیام بر روی زمین رو در رو میشود . نبوغ زوربا چیزی نیست به جز لذت بردن از زندگی و بهره گیری از تمتعات دنیوی . "میرزا بنویس ” داستان که تا دیروز جهان را سرد و تاریک و دلگیر و همچون عجوزهای هزار داماد میپنداشت ، اکنون همان جهان سست بنیاد در پرتوی درخشش چشم آشوب زوربا ؛ در نظرش به باکرهای خواستنی بدل میشود. اما مگر زوربا چگونه کسی است ؟ زوربا حق گزار هستی است و به جز حال زمان دیگری نمیشناسد : وقتی که میخورد ، فقط میخورد و آن زمان که کار میکند ، فقط کار میکند و هیچ کنشی را ناقص و ابتر نمیگذارد . زوربا در فکر دوزخ و بهشت هم نیست و وعدهی فردای زاهد را به پشیزی نمیگیرد و شعارش این است که ” زنده باد زندگی و مرگ بر مرگ ” . او همواره چنان میزید که ” گویی هر آن ممکن است بمیرد ” و دستش از دنیا کوتاه شود و دریغا که به لذتی نایل نشده باشد .
زوربا کودک است ، چشم زوربا همه چیز را گویی برای اول بار است که میبیند . او دایم به همهی جهان بکارت میبخشد و تحیر کودکانهاش سبب میشود که فارغ از قید و بندهای سنّت ، خلاقانه و فراسوی نیک و بد عمل کند . او به تعبیر نیچه از شتر و شیر بودن گذر کرده و یکسره کودک شده است . زوربا حتی اگر سوالات بزرگ و فلسفی هم بپرسد و این پرسشها آزارش دهد ، به جز لمحهای و لحظهای بر آنان درنگ نمیکند و به آنان نمیپردازد که ” کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را ” .
زوربا همهی لذایذ را مقدس میشمارد . از خوردن هم عملی معنوی میسازد و خوراک را تبدیل به شور و سرمستی میکند . از زنان ” این نکتهی ابدی ” سیر و دلزده و فارغ نمیشود ، ساز میزند و میرقصد و همچون دیونوسوسی مجنون و جام به دست ، ما را به زندگی میخواند و بر میانگیزاند . زوربا از تجربه کردن و سفر و حذر رویگردان نیست و اگر در این بین به مصیبتی هم دچار شود ، گردن مینهد و آری میگوید و طلب عمر بیشتر میکند . زوربا نمیخواهد چیزی جز قلعهای ویران و فرسوده برای ملکالموت باقی گذارد و دم مرگ ، قلهای فتح ناشده داشته باشد . در یک کلام ، زوربا زندگی را تمام و کمال میخواهد..!
معرفی اثر به قلم:
#علی_احمدی📗📗📗📗📗@nevisandbdonya