پایان روز . می دود . می رقصد
به خویش می پیچد زندگی
بی آن که بداند چرا
وقیحانه و پر شَرَر
در روشنای ناپایای افق
شب از راه می رسد
شهوت انگیز
کمرنگ می شود همه چیز
گرسنگی حتی
محو می شود همه چیز … حتی شرم
و شاعر . نفسی بــه راحتی می کشد
روح من . مثل مهره های پشتم خواب می خواهد . خواب
با قلبی آکنده از رؤیاهای شوم
می روم تا آرام بگیرم
می لولم در پرده هاتان
آی سیاهی های سرد.
#شارلبودلر